ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
خواندن ۱۱ دقیقه·۵ سال پیش

ما بیمار نیستیم!

نقدی بر تحلیل‌ ناکامی‌های جامعه با محور خلقیات فردی؛ بنای رَویه به جای اندرز

مجتبی نظری/ دانشجوی دوره‌ی کارشناسی ارشد رشته‌ی علوم اقتصادی دانشگاه صنعتی شریف

در این سال‌ها به تعداد بحران‌های سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی ایران، نوشته‌هایی دیده‌ایم که از یک تا عددی شماره زده‌اند و عیوب رفتاری مردم و سیاستمداران را برشمرده‌اند. اما اینان همواره مثل پزشکی بوده‌اند که دقیقاً همان حرف بیمار را به او بازگردانده‌ است؛ تک‌تک ناخوشی‌هایش را با نام یک بیماری به او قالب کرده‌ است و در نهایت نسخه‌ای هم نمی‌توانسته بدهد، چون اصلاً علتی اساسی پیدا نکرده؛ صرفاً به فرد قبولانده که مرضی دارد. باید سعی کند نداشته باشد! حال ما خسته از تشخیص مرض‌هایمان، از دانایان این حوزه‌ها می‌خواهیم ریشه‌هایی پیدا کنند که دو ویژگی داشته باشند؛ اول از سطح توصیف بدیهیات فراتر روند و دوم روی آن ریشه‌هایی از ناکامی‌ها متمرکز شوند که تحول در آن‌ها ممکن‌تر به نظر می‌رسد.

در این نوشتار برداشتم از معایب دیدگاه‌های فردمحورانه و نوعی از تحلیل جایگزین را که با آن مواجه شده‌ام، خواهید دید. ضمناً با توجه به مضمون مقاله، توسعه‌نیافتگی نسبی جامعه‌ی ایران در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، اینجا یک پیش‌فرض است.

نقد پزشکان اجتماعی

در دیدگاه کسانی که پزشکان خودخوانده‌ی اجتماع می‌ناممشان، ما ایرانیان دسته‌ای بیماری‌های اخلاقی و فرهنگی داریم که باعث و بانی اصلیمعضلاتمان است. قصد پرداختن به دستگاه تبلیغات حکومتی و در مرکز آن، صداوسیما را ندارم که در روزهای کرونایی تمام تلاش خود را برای رفع مسئولیت از حکومت و انداختن بار آن روی دوش واژه‌ی «مردم» انجام دادند؛تکلیف چنین دستگاهی بر ما روشن است و نقد آن جز اتلاف عمر، نتیجه‌ای ندارد! منظور من بیشتر نقد این دیدگاه در میان دلسوزان و دغدغه‌مندان جامعه است و نه دستگاه قدرت و توجیه‌گرانش.

در آغاز لازم است چند بحث را با هم تفکیک کرد. در این که خلقیات فرهنگی یک جامعه با جامعه‌ای دیگر متفاوت است و پیامدهای متفاوتی هم در زیست افراد آن جامعه می‌تواند داشته باشد تردیدی نیست. اما دو نکته در تحلیل‌های پزشک‌گونه از خلقیات ایرانی وجود دارد: اول اینکه این تحلیل‌ها، ويژگی‌های فرهنگی را علت‌العلل یا به عبارت دیگر در رأس زنجیره‌ی عوامل ناکامی‌های تاریخی ایرانیان می‌دانند. دوم اینکه راهکار چندانی در درمان این بیماری‌ها ارائه نمی‌کنند؛ چرا که ممکن است به نظر برسد دانستن این «رذایل اخلاقی» منجر به اصلاح فرد به فرد آن‌ها می‌شود. در واقع تحلیل‌هایی با این دو ویژگی مورد نقد اصلی هستند.

چگونه می‌شود در میانه‌ی اوضاعی بدون ثبات اقتصادی و سیاسی، مردمان را پند داد که آینده‌اندیش و تلاشگر باشند؟ چگونه جامعه را از تزویر و دورویی دور کرد وقتی نسبتی استثنایی میان دین و دولت برقرار شده است؟

وقتی خلقیات و عادات فرهنگی جمعی را ریشه‌ی اصلی می‌دانیم، به ناچار یا باید آن‌ها را ذاتی بدانیم یا فقط محصول عواملی برون‌زا. منظور از عوامل برون‌زا، عواملی است که خارج از چارچوب بررسی ما یعنی جامعه‌ی ایران در طول تاریخ قرار دارند؛ مثلاً انواع توطئه‌های روس و انگلیس در دوران قاجار در ایران به خاطر موقعیت خاصش، به تدریج موجب رواج توطئه‌اندیشی در ایرانیان شده است. برون‌زاگرفتن این روند با این استدلال است که وقوع انقلاب صنعتی و پیشرفت این دو کشور و همچنین موقعیت خاص جغرافیایی ایران، خارج از اراده‌ی مردمان این سرزمین بوده است.

تحلیل نوع اول که ذات‌گرایانه است، مشخصاً تاثیر ساختارهای جامعه بر فرد و روابط بین فردی و همین‌طور تحولات فرهنگی را نادیده می‌گیرد. نوع دوم دفاع‌پذیرتر است. چون تحلیل خلقیات موثرتر از مقصردانستن عوامل برون‌زاست؛ مثلاً اکتشاف نفت عاملی برون‌زا نسبت به جامعه است، هرچند زمان اکتشاف (۱۲۸۷) و تعیین نخستین بهره‌برداران آن معلول شرایط درونی بوده است. در این مثال، وابستگی اقتصادی دولت‌ها به نفت، خود به بسیاری ویژگی‌های فرهنگی دامن زده است. اما اینجا هم معرفی خلقیات به عنوان بیماری‌هایی که درمانشان، راهگشای پیشرفت است، بی‌فایده می‌نماید. چرا که باز هم راهکار عملی برای تغییر به دست نمی‌دهد و در حد شکوه و شکایتباقی می‌ماند؛ چگونه قرار است با نصیحت‌کردن تک‌تک افراد جامعه، تغییر کلان و پایدار به وجود آورد؟ مثلاً چگونه می‌شود در میانه‌ی اوضاعی بدون ثبات اقتصادی و سیاسی، مردمان را پند داد که آینده‌اندیش و تلاشگر باشند؟ چگونه در کشاکش نابسامانی‌های اداری و فساد ساختاری جمعی را قانع می‌کنید که تابع قوانین باشند؟ چطور باید در اوج بی‌اعتمادی و شکاف ملت-دولت اطرافیان را پند داد که رعایت توصیه‌های دولت به نفع خودشان و اطرافیانشان است؟ یا چگونه جامعه را از تزویر و دورویی دور کرد وقتی نسبتی استثنایی میان دین و دولت برقرار شده است؟

نقش نهادها

«نهاد» یک ابزار شناخت کنش‌ میان رفتارهای فردی و رویه‌های کلان است؛ در واقع همان قواعد ارتباط‌های انسانی و چارچوب‌هایی ساخته‌‌ی خودانسان‌ها برای محدودکردن و تنظیم انگیزه‌هاست [۱]. «نهادها ساخت‌هایی متشکل از شکل‌ها یا شرایط پایدار شیوه‌های عمل هستند که از طریق آن‌ها هم‌کنشی‌های مهم و پردامنه‌ای مبتنی بر یک رشته ارزش‌ها و هنجارها و نمادهای مشترک حول منافع و علایق صورت می‌گیرد، مانند نهاد خانواده، مالکیت، دولت، دین و تعلیم و تربیت [۲].»

در این کنش و واکنش نهادها و رفتار فردی، تغییر نهادها موثرتر و ممکن‌تر از تغییر یک‌یک افراد است! فرض کنید تا یک تاریخی، مردم برای انجام عملیات بانکی باید جلوی هر باجه به صف می‌ایستادند؛ لابد اگر مثل الآن تمرکز صداوسیما بر نکوهش رفتار مردم بوده، یک خبرنگار هم می‌رفته داخل بانک مردم را نکوهش می‌کرده که چرا گاهی صف را رعایت نمی‌کنند! چند تحلیل‌گر هم در باب بیماری «رعایت‌نکردن صف» به عنوان یکی از خصیصه‌های ایرانیان قلم می‌رانده‌اند. از فردای آن تاریخ که نوبت‌گیری الکترونیکی می‌شود، دیگر خبری از بی‌نوبتی نیست و ناگهان بیماری ناپدید می‌شود. به عنوان مثال دیگر، خود صف را در نظر بگیرید؛ اگر قرار باشد افرادی پراکنده در یک محیط باشند و صرفاً هرکس بداند بعد از چه کسی نوبتش می‌شود، شرط سامان و نظم این ساختار این است که تک‌تک اعضا قاعده را رعایت کنند و از اخلاق تخطی نکنند. اگر بی‌نوبتی به یک عادت معمول تبدیل شود، آیا ممکن است با پنددادن تک‌تک‌اعضا نظم و انصاف را برقرار کرد؟ حال اگریک قرارداد میان افراد ایجاد شود که در صفی به شکل خطی قرار گیرند،محل ایستادن محدود می شود و امکان تخطی هرفرد به شدت پایین می‌آید.این مدل، برداشت من از عملکرد نهاد است.

کسانی که مدت‌ها در این ساختار، بدون جناح‌بندی سیاسی طرح‌های سیاستگذاری تخصصی ارائه داده‌اند، حالا از اثرپذیری هرپیشنهادشان ناامیدند.

برای نمونه‌ی ارتباط هنجارها و نهادها، در نهاد خانواده و سیاستی کهویژگی پدرسالارانه دارد، خشونت قابل توجیه می‌شود؛ زیرا آنجا پدر حق دارد برای تربیت فرزندش او را کتک بزند. در نتیجه خشونت نظام سیاسی هماز نظر طیف هوادارانش تحت ساخت پدرسالارانه مشروع است. مشروعیت را مجموعه‌ی این نهادها و ارتباطشان تحت «محیط نهادی» پدید می‌آورد [۲].

نقد پزشکان سیاسی

تحلیل های فردمحور به شکلی دیگر درباره‌ی سیاست در ایران نیز بیان می‌شوند. برای مثال گفته می‌شود وقتی نظام سیاسی چندپاره است و سیاست‌گذاری متمرکزی ندارد، تحلیل ضعف‌ها به صورت ساختاری و واردکردن ایراد به کلیت نظام سیاسی خطاست. اما واقعیت این است که در حکومت قاجار هم که از اندک نظم در بروکراسی و اقتدار مرکزی بی‌بهره بود، می‌توان نهادهایی محصول حکومت قاجار یافت که مسلط بر جامعه وجود داشته‌اند. برای مثال سایه‌ی سنگین نهاد قبیله بر نهاد سیاست تاثیرات بلندمدت زیادی داشته؛ یا همین حکومت ضعیف هم در شکل‌دادن اختلافات قبیله‌ای برای بقای خود موفق بوده است [۳]. اتفاقاً در دوران کنونی، خود ایدئولوژی حاکمیت عامل بغرنج‌ترشدن خلقیات اجتماعی و تعارض‌های هنجاری و سخت‌شدن گفت‌وگو در جامعه شده است. در جامعه‌ی ایران از پنج حوزه‌ی معنایی نام برده می‌شود: ملیت و قومیت، پیشرفت و توسعه، اسلامیت، آزادی و برابری. این حوزه‌ها در یک ارتباط افقی با هم درون جامعه‌ی مدنی می‌توانند گفت‌وگو و تعامل را تجربه کنند. اما قراردادن یک حوزه در ارتباط عمودی با دیگران، راه ارتباط مسالمت‌آمیز را بست [۲]. این که سابقه‌ی مقدس‌مآبی و ریا به عنوان یکی از آن «بیماری»‌های گسترده‌ی اخلاقی بیشتر از چهل سال نیست، نشان می‌دهد چطور نهادها، در اینجا به خصوص نهاد سیاست، می‌تواند خلقیات اجتماعی را تغییر دهد.

درست است که نوع نگاهی که به عنوان پزشکی سیاسی نقد شد، بیشتر مربوط به نگاه‌های توجیه‌گران حاکمیت است، اما شبیه آن در ایده‌های بسیاری از اصلاحطلبان دیده می‌شود؛ نگاه‌هایی که چند ویژگی منفی سیاستگذاری در ایران را برمی‌شمارند و به خیال خود بیماری‌های نظام سیاسی را تشخیص می‌دهند. اما راهکار اینان چیست؟ احتمالاً باز هم اینکه سیاستگذاران از آن رذایل دوری ورزند! مثلاً به متخصصان گوش دهند، پیامدهای سیاست‌گذاری‌هایشان را مدام ارزیابی کنند، در واکنش به بحران‌ها سریع باشند. اینجا هم به نهادهایی که چنین فضای سیاسی‌ای را خلق کرده‌اند بی‌توجهی می‌شود. وقتی مشکل اصلی از نهاد سیاست است و نه سیاست‌گذاری، پیشنهاد سیاستگذاریِ درست اثر نمی‌کند؛ طوری که کسانی که مدت‌ها در این ساختار بدون جناح‌بندی سیاسی طرح‌های سیاستگذاری تخصصی ارائه داده‌اند، حالا از اثرپذیری هرپیشنهادشان ناامیدند.

بنای رَویه

در حالی که پروژه‌های اصلاح درون ساختار سیاسی طعم شکست را بارها چشیده‌اند و جامعه‌ای را درمانده باقی گذاشته‌اند، بیش از هروقت می‌توان بر سر راهکارهای جامعه‌گرا به اجماع رسید. این راهکارها در نهایت باید از طرفی با ایجاد نهادهای اجتماعی، تغییرات پایدار مثبت در جامعه ایجاد کنندو جامعه‌ی مدنی را تقویت کنند؛ از سوی دیگر سیاست را رها نکرده و با بیان حداکثری مطالبات و فشار اجتماعی، در پی تسلیم حاکمیت برای عقب‌نشینیدر برابر آن مطالبات برآیند. برای نمونه تا وقتی حقوق اولیه‌ی افراد برای بیان اعتراض به رسمیت شناخته نمی‌شود، تاوان درخواست استعفای یک مقام کشور، سال‌ها زندان است و شکنجه همچنان در برخورد با زندانیان سیاسی بسیار رایج است، نمی‌توان از سیاست‌گذاری‌های جزئی سخن آورد.مثلاً بدون برقراری آزادی مطلق بیان، صحبت از شفافیت ساختار سیاسی مضحک است. بنابراین شکل‌گیری مطالبات حداکثری مشترک حول حقوق اساسی باید صورت گیرد.

به خاطر سایه‌ی سنگین نهاد سیاست بر سایر نهادها در ایران، بدون تحول در آن، تغییرات سایر حوزه‌ها دشوار به نظر می‌رسد. اما به هرحال خارج از فضای سیاست هم به نظر می‌رسد برای ترقی اجتماعی، باید شیوه‌های پایدار ارتباط و هنجارها را اصلاح کرد و رویه‌های نو بنا کرد. به عنوان یک راهبرد مؤثر، ایجاد زمینه‌هایی برای «تجربه‌ی فعالیت جمعی معطوف به خیر عمومی» چندین بهبود مهم در محیط نهادی جامعه می‌سازد: هم تمرین انجام کارهایی که در راستای کسب قدرت یا منفعت اقتصادی نیستند، افراد را بهنوعی از زندگی اخلاقی سوق می‌دهد که در کنار فعالیت‌های هدفمند فردی،به خیر عموم جامعه هم بی‌توجه نباشند. همچنین در بُعد کار گروهی، موجب پرورش روحیه‌ی تساهل می‌شود و بهترین راه برای گسترش گفت‌وگو و تبادل نظر است. تجربه‌ی فضای دانشگاهی نشان می‌دهد در حالی که که ایجاد گفت‌وگو میان گروه‌های متمایز سیاسی دشوار و ناکارامد است، تعامل و گفت‌وگو درون ‌گروهی که همچون بخشی از جامعه‌ی مدنی برای هدف مشخصی معطوف به خیر عمومی فعالیت می‌کند، یک بخش جدانشدنی و همیشگی است. پس اگر فعالیت در چنین گروه‌هایی در سطح بسیار وسیع‌تری از دانشجویان شکل گیرد، با کارامدی بیش‌تر از از تبادل‌نظرهای نمایشی و بی‌فایده‌ی مرسوم میان قطب‌های سیاسی، رویه‌ی تعامل شکل می‌گیرد.

مراجع:

  • Institutions, Institutional Change and Economic Performance, Douglass C. North  (1990, Cambridge University Press)
  • ما ایرانیان، مقصود فراستخواه، نشر نی
  • تاریخ ایران مدرن، یرواند آبراهامیان، ترجمه‌ی محمدابراهیم فتاحی، نشر نی

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام دوهفته‌نامه‌ی دانشجویی «داد» کلیک کنید.

نهادتحول نهادهاخلقیات ایرانیفرهنگ سیاسی
نخستین گام، آگاهیست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید