فرزاد فتوحی/ فارغالتحصیل رشتهی مهندسی و علم مواد دانشگاه صنعتی شریف
پیشگفتار:
«ادبیات پایداری، گونهای از ادبیات متعهد و ملتزم است که توسط مردم و روشنفکران جامعه در برابر آنچه حیات مادی و معنوی آنها را تهدید میکند به وجود میآید»(1) و «به مجموعهی آثاری اطلاق میشود که از پلشتیها، بیداد داخلی یا تجاوز خارجی در حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی با زبانی ادیبانه سخن میگوید.»(2)ادبیات مقاومت میکوشد با ترسیم چهرهی زشت دشمن و اوضاع فلاکتباری که حاصل ستم اوست و نیز ارجنهادن به مفاهیمی چون میهن، ایمان، امید، آزادگی و شهادت، مردم رنجکشیده را آگاه و بیدار سازد و آنان را به ایستادگی در برابر ظالم دعوت نماید.
در دوران سلطنت پهلوی، به دلیل فقدان آزادیهای فردی و اجتماعی و همچنین چیرگی بعضی از دولتهای بیگانه بر امور داخلی ایران، ادبیات پایداری فارسی که به یمن روزگار مشروطه حیات تازهای را آغاز کرده بود، دوباره با قلم رسای شاعرانی نظیر احمد شاملو اوج گرفت. «الف. بامداد» اشعار فراوانی دربارهی وقایع تاریخی زمانهی خود سروده و درضمن آنها با صراحت، به دفاع از آزادی و ضرورت رویارویی با ظلم و استبداد پرداخته است. «شعر او سرگذشت مهر و کین، یأس و امید، عشق و نفرت و غم و شادی است؛ اما محور اصلی تمامی این احساسات، عواطف ملت است و کمتر نوشتهای از وی میخوانیم که اثری از دردهای مردم و فضای مسلط بر جامعه را در آن نبینیم.»(3)
از دیگرسو، به واسطهی اشغال فلسطین توسط رژیم اسرائیل در قرن بیستم، شاعران و نویسندگان آن سرزمین هم در کنار ملتشان به مبارزه با خصم متجاوز برخاستند و با سلاح قلم از هویت ملی و مذهبی خویش دفاع کردند. محمود درویش، شاخصترین چهرهی حاضر در این عرصه بود و مضامینی از قبیل ستایش حریّت و عدالت و وطندوستی، درونمایهی اصلی اشعارش به حساب میآمدند؛ تا جایی که در جوامع فرهنگی و ادبی جهان، به لقب «شاعر مقاومت فلسطین» نائل شد.
در این سیاهه قصد داریم با روش توصیفی-تحلیلی، به تبیین عناصر مشترک ادبیات پایداری در سرودههای شاملو و درویش بپردازیم و با تحلیل تطبیقی آنها، به درک روشنتری از شباهتهای موجود در جهانبینی و آرمانهای دو تن از بزرگترین و جریانسازترین شاعران منطقهی پرتلاطم خاورمیانه دست یابیم.
محمود درویش به عنوان صدای بیگانه با خاموشی انتفاضهی فلسطین و کسی که آبگینهی شعرش، آیینهی تمامنمای شعار «ایستادهمردن به از زانوزدهزیستن» است، ملتش را به قطعات مجزای گوشت تشبیه میکند و از ایشان درخواست میکند که با تجمع در پیکری واحد و ستمناپذیر، علیه غاصبان به مبارزه برخاسته و سرود پیروزی و بازگشت به خانه را سردهند.
جلوههای مشترک پایداری در سرودههای شاملو و درویش:
1- وطن:
هر دو شاعر، گرامیداشت میهنی را که زیر بار هجوم دشمن قرار دارد رسالت خود دانستهاند و عشق به وطن، از مضامین اصلی سرودههای پایداری آنان به شمار میرود.
«بگذار/ بر زمین خود بایستم/ بر خاکی از برادهی الماس و رعشهی درد/ بگذار سرزمینم را/ زیر پای خود احساس کنم/ و صدای رویش خود را بشنوم/ رُپرُپهی طبلهای خون را/ در چیتگر/ و نعرههای ببرهای عاشق را/ در دیلمان» (از دفتر ترانههای کوچک غربت)
بامداد در این سروده، احساس اندوه خود نسبت به ویرانی و پریشانی مام میهن را با عبارت «خاکی از برادهی الماس و رعشهی درد» بیان میکند و با بهکارگیری عامدانهی دو لغت «چیتگر» و «دیلمان» اندیشهی «همه جای ایران، سرای من است» را ابراز میدارد. «صدای رویش»،«رُپرُپ طبل خون» و «نعرهی ببرها» نیز به ترتیب نمادهایی برای امید، ایستادگی و فریاد اعتراض هستند.
مهر به سرزمین مادری، در اتمسفر کلام درویش نیز نقش عنصر محوری را ایفا میکند. به عنوان نمونه، او در شعر «بطاقة هویة»(کارت شناسایی) که نخستین سرودهی وی محسوب میشود و از طنز تلخ خاصی نیز برخوردار است، خطاب به یک منشی اسرائیلی، هویت محبوب فلسطینیاش را که در آن زمان فقط در چند عدد و رقم خلاصه میشده فریاد میزند:«سجّل/ أنا عربی/ و رقم بطاقی خمسون الف/ و اطفال ثمانیة/ و تاسعهم سیأتی بعد صیف/ فهل تغضب؟»
قصیدهی «یومیات جرح فلسطین»(خاطرات زخم فلسطین) نیز از همان دست سرودههای ملیگرایانهی محمود درویش است که در ضمن آن، این مطلب را عنوان میکند که وطن، معشوق ازلی و ابدی اوست و برایش حکم چمدان سفر را ندارد و او نیز مسافری رهگذر نیست که دل از محبت محبوبش برگیرد و با وی متارکه کند:«وطنی لیس حقبة/ و أنا لیس مسافر/ إنّنی العاشق و الأرض حبیبة»
2- ظلمستیزی:
احمد شاملو در کسوت مؤذن جامعه، با استعمال تعابیری چون «برج تاریک» و «خداوندگاران درد» در شعر «آواز شبانه برای کوچهها» از دفتر «هوای تازه»، احساس انزجار خود نسبت به ظلمتکدهی ایران را به تصویر میکشد و مردم خشمناک ستمدیده را به قیام علیه استبداد و استعمار فرامیخواند:«استادان خشم من/ ای استادان درکشیدهی خشم/ من از برج تاریک اشعار شبانه بیرون میآیم/ و در کوچههای پرنفس قیام/ فریاد میزنم/ من بوسهی رنگهای نهان را از دهانی دیگر/ بر لبان احساس خداوندگاران درد خویش جای میدهم.»
محمود درویش هم به عنوان صدای بیگانه با خاموشی انتفاضهی فلسطین و کسی که آبگینهی شعرش، آیینهی تمامنمای شعار «ایستادهمردن به از زانوزدهزیستن» است، ملتش را به قطعات مجزای گوشت تشبیه میکند و از ایشان درخواست میکند که با تجمع در پیکری واحد و ستمناپذیر، علیه غاصبان به مبارزه برخاسته و سرود پیروزی و بازگشت به خانه را سردهند:«تجمّع أیها اللحم الفلسطینی فی واحد/ تجمّع و أجمع الساعد/ لتکتب سورة العائد»
شعر شاملو سرگذشت مهر و کین، یأس و امید، عشق و نفرت و غم و شادی است؛ اما محور اصلی تمامی این احساسات، عواطف ملت است و کمتر نوشتهای از وی میخوانیم که اثری از دردهای مردم و فضای مسلط بر جامعه را در آن نبینیم.
3- آزادیطلبی:
احمد شاملو که از مناظر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، پیرو نظامی مردمسالار، خواهان جامعهای رهیده از نابرابری و آرزومند بینش همگانی پویاست، همواره در بستر واژگانش، آزادی را ستوده و آن را هدفی مقدس قلمداد کردهاست که سزاوار جانفشانی است؛ اشعار «نگاه کن» در سوگ فروخفتن آزادی در 28 مرداد 32 یا «مرگ نازلی» در رثای شهدای راه آزادی، از جملهی مشهورترین آثار شاملو در این باب به حساب میآیند.
«هرگز از مرگ نهراسیدهام/ اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود/ هراس من-باری-همه از مردن در سرزمینیست/ که مزد گورکن/ از بهای آزادی آدمی/ افزون باشد» (از دفتر آیدا در آینه)
در سمت دیگر ماجرا نیز درویش که هنرمند قابلی در استخدام کلمات گوناگون زبان و ایجاد تناسب بین لفظ و معناست، در اشعار معروف خود نظیر «اغلقو المشهد» و «برقیة من السجن»، غم و دلتنگی خویش در زندان را در ذهن مخاطبش تجسم میکند و نالهی آزادیخواهی را در گلو زمزمه میکند:«القاضی! و هذا شأنی الشخصی؟ إن ضاقت بی الزنزانة أمتدت بی الأرض»
پاورقیها:
1- بصیری، محمدصادق؛ «طرح و توضیح چند سؤال دربارهی مبانی ادبیات پایداری»
2- سنگری، محمدرضا؛ «مجموعهی مقالات نخستین گردهمایی پژوهشهای زبان و ادب فارسی»
3- پورنامداریان، تقی؛ «سفر در مه»، تأملی در شعر احمد شاملو
منابع:
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام دوهفتهنامهی دانشجویی «داد» کلیک کنید.