ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
ماه‌نامه‌ی دانشجویی «داد»
خواندن ۸ دقیقه·۵ سال پیش

پنهان‌شدن پشت نقاب

ضعف‌های نوشتاری نویسندگان چگونه پنهان می‌شوند؟

محمدمهدی حداد/ دانشجوی دوره‌ی کارشناسی رشته‌ی مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف

نویسندگان، هنگامی که نمی‌توانند به اندازه‌ای که می‌خواهند خوب بنویسند و یا حرف ارزشمندی برای زدن ندارند، برای جبران این ناتوانی، ضعف‌هایشان را پشت نقاب‌هایی پنهان می‌کنند. در این نوشتار سعی دارم به سه مورد از این نقاب‌ها اشاره کنم.

نقاب اول: دشوارنویسی

معمولاً وقتی نوشتاری را که به زبانی متکلف نوشته شده است نمی‌فهمیم، آن را بسیار خردمندانه می‌پنداریم. یا حداقل برای حفظ آبرو از بیان اینکه نفهمیده‌ایم پرهیز می‌کنیم و آن را خردمندانه می‌خوانیم؛ مانند داستان لباس جدید امپراطور که هیچ کس جرئت نداشت به امپراطور بگوید لباسی بر تن ندارد. متون مملو از واژه‌های تخصصی و ناآشنا، اشعار مبهم و غیرقابل‌فهم، داستان‌های پر از اتفاقات بی‌ربط اما با جملات میانی زیبا که مناسب نقل است نیز همانگونه‌اند. گویی نویسنده با سخت کردن فهمیدن محتوا سعی در پنهان کردن عیب آثار خود دارد.

باید پذیرفت عقاید ژرف را نمی‌توان به زبان کودکان توضیح‌ داد؛ احساسی عمیق را نمی‌توان در کلامی دقیق توصیف کرد؛ از اصطلاحات خاص نمی‌توان استفاده نکرد؛ اما با این وجود، مرتبط دانستن دشواری با ژرف و هنرمندانه بودن نوشته را می‌توان انحراف نامید. انحرافی که در زندگی عاطفی نیز با آن آشنایی داریم؛ برای مثال افراد مرموز و مبهم، برخلاف افراد روراست و قابل اعتماد، می‌توانند اذهان ساده دلان را به احترام وادارند. ساده‌نویسی شهامت می‌خواهد، زیرا کسانی که اعتقاد دارند نثر فهم‌ناپذیر نشان دهنده‌ی هوشمندی است، آن نویسنده را فردی کم‌هوش می‌پندارند و مورد بی‌اعتنایی قرار می‌دهند.

رو به رو شدن با هر اثر دشواری ما را در یک دوراهی قرار می‌دهد که از یک سو، نویسنده را به خاطر غیرقابل فهم بودن نوشته‌اش نالایق بدانیم، یا از سوی دیگرخودمان را به خاطر نفهمیدن مطلب نادان و خنگ به حساب آوریم. «مونتنی»، فیلسوف فرانسوی، ما را تشویق می‌کند که نویسنده را مقصر بشماریم؛ چرا که سبک نوشتاری فهم ناشدنی بیشتر ناشی از تنبلی و ناتوانی است تا ناشی از هوشمندی. آنچه به آسانی نوشته می‌شود، به ندرت به آسانی خوانده می‌شود. گاهی نیز نوشتن نثر دشوار نقابی است بر فقدان محتوا. دشوارنویسی و درک‌ناپذیربودن متن، بهترین پوشش برای حرفی برای بی‌محتوایی متن است. مونتنی می‌نویسد: «دشواری، سکه‌ی تقلبی رایجی است که افراد تحصیل کرده به کمک تردستی با آن بر بیهودگی مطالعات خود سرپوش می‌گذارند و حماقت بشری، مستعد قبول آن به عنوان پول واقعی است.»[1]

هر اثر دشواری ما را مخیر می‌سازد که از یک سو، نویسنده را به خاطر غیر قابل فهم بودن نوشته‌اش نالایق بدانیم، و از سوی دیگرخودمان را به خاطر نفهمیدن مطلب نادان یا خنگ به حساب آوریم.

مصطفی ملکیان، فیلسوف معاصر نیز دشوارنویسی را یکی از آفاتی که دامن گیر روشنفکران می‌شود می‌داند. به نظر او هر کسی، چه روشنفکر و چه دیگران در مقام گفتار و نوشتار، باید تکلیف خود را در باب این که مخاطب خود را چه کسانی می‌دانند روشن کند. کسی او را مجبور نمی‌کند که برای مردم بگوید و بنویسد؛ اما اگر خودش تصمیم گرفت که مخاطبانش را مردم بداند، از او انتظار می‌رود که چنان بگوید و بنویسد که مردم بفهمند؛ اما متأسفانه بسیاری از روشنفکران می‌خواهند که مردم سخن‌شان را قبول کنند و در عین حال، با دشوارنویسی خود، این تصور را پدید می‌آورند که چندان دغدغه‌ی فهم مردم را ندارند؛ روشنفکر راستین اما درست عکس این رفتار می‌کند، با ساده گویی و ساده نویسی نشان می‌دهد که دغدغه‌اش فهم مردم است.[2]

نقاب دوم: پنهان‌شدن پشت دیگران

در بین نویسندگان رایج است که گاهی از بزرگان نقل قول کنند، این نقل قول ممکن است به علت توضیح بهتر گوینده و یا نشان از همفکری متفکری با ما باشد، اما بیان سخنان دیگران، بدون ذکر دلایل و به صرف استناد به نویسنده‌ای دیگر، پذیرفتنی نیست. این که حرفی را شخص بزرگی زده باشد، دلیلی بر درستی آن نیست؛ مخصوصا اگر این حرف گفته‌ی گذشتگانی باشد که هیچ اطلاعی از علوم جدید و سیر رو به جلوی منطق انسان و... نداشته‌اند. این که افلاطون و یا مولانا چه گفته‌اند مهم است. آن‌ها در زمان خود در فلسفه و ادبیات تأثیرگذار بوده‌اند و زمینه را برای پیشرفت‌های بعدی فراهم کرده‌اند؛ اما سخنان آنان، در حال حاضر در بسیاری از موضوعات اعتبار چندانی ندارد. برای مثال افلاطون گمان می‌کرد که چون دهان زنان از مردان کوچک تر است، تعداد دندان‌های زنان از مردان کمتر است و با توجه به نحوه‌ی تفکر حاکم اجازه‌ی آزمایش کردن این گزاره را هم به دیگران نمی‌داد. البته استفاده از متن دیگران به دلیلی که در ابتدای متن اشاره شد نیز رایج است، وقتی نویسنده حرفی برای گفتن ندارد حرف دیگران را نقل می‌کند.

یکی نوع دیگر از این پنهان‌شدن‌ پشت دیگران، سوءاستفاده از پذیرش بالای سخنان ورفتار‌های بزرگان دین در بین مردم و بیان سخنان آن‌ها برای قبولاندن حرف‌های خود است. بزرگان دین، در شرایط مختلف وبا توجه به ویژگی‌های زمانه، رفتار‌های متفاوتی از خود نشان داده اند. این که شرایط آن جامعه دقیقا چه بوده که آن عمل را ایجاب می‌کرده و شرایط زمانه‌ی ما با کدام زمانه مطابقت دارد سوالی است که از جانب ما ممکن است هیچ گاه به جوابی قاطع نرسد؛ برای مثال امامان شیعه، در زمان‌ها و شرایط متفاوت خود، انواع رفتار را در مواجهه با حاکمان هم عصر خود انجام داده‌اند. از سکوت در برابر حق سلب شده‌ی حاکمیت گرفته، تا صلح با حاکم ظالم، قیام علیه او، انجام فعالیت‌های علمی و دوری از حکومت، پذیرش زندان، برعهده گرفتن ولی‌عهدی و در نهایت غایب شدن از چشم‌ها؛ که هر کدام رفتار متفاوتی است و شاید سنجش عمل مناسب با توجه به رفتار آنان در این زمان به سادگی ممکن نباشد، بنابرین افراد، بعضا مغرضانه و با تفسیر به رای، سخن دلخواه خود را با عمل یکی از بزرگان تطبیق داده و خود را بر حق می‌پندارد. نمونه‌ی این مسئله را می‌توان در نظرات ضد و نقیض سیاست‌مداران معاصر ایرانی مشاهده کرد، مخصوصا آنجا که یکی از عاشورا درس جهاد می‌گیرد و دیگری درس مذاکره.

نقاب سوم: شبه‌علم

یکی دیگر از روش‌های قبولاندن حرف‌های اشتباه خود به مردم، شبه‌علم است. ابتدا بیان می‌کنم که علم چیست و پس از آن به شبه‌علم می‌پردازم. بنا بر تعریف رایج و پذیرفته در جوامع علمی، تعریف «کارل پوپر»، علم به کسب دانش با استفاده از مشاهداتِ بدون پیش‌فرض و آزمایش‌های قابل تکرار گفته می‌شود، همچنین یک گزاره علمی باید ابطال‌پذیر باشد. ابطال‌پذیری بدین معناست که خلاف گزاره بیان شده قابل تصور و از راهی مشخص باشد. تنها نظریاتی علمی محسوب می‌گردند که خود را در معرض آزمایش و رد شدن قرار دهند. نظریاتی که تحت هر شرایطی درست می‌باشند علمی محسوب نمی‌شوند؛ برای مثال ادعای «خدا وجود دارد»، و یا عکس آن، «خدا وجود ندارد» گزاره‌هایی ابطال ناپذیرند زیرا خدا مفهومی ماورای طبیعت است وامکان مشاهده و آزمایش آن وجود ندارد.

هرگاه به قانونی برخوردیم که باعث دلخوشیمان می‌شد. باید به آن با دیده تردید بنگریم.

اما شبه‌علم چیست؟ معمولا قانون و یا گزاره‌ای است که بدون داشتن ویژگی‌های یک گزاره علمی بیان می‌شود. این کار معمولا توسط یک فرد، و نه گروه یا دانشمندان انجام می‌پذیرد. نویسندگان با بیان این مطالب در قالب «قانون و داستان» سعی در جذب مخاطب و کسب شهرت و درآمد دارند. نوشته‌های شبه‌علمی، عموما ویژگی‌های رایج ومشترکی دارند که به شناسایی راحت‌تر آن‌ها کمک می‌کند. در ادامه برخی از این ویژگی‌ها را بر می‌شمارم:

- ارائه مستقیم به مردم: موضوعات علمی، قبل از اینکه به صورت عمومی برای مردم عادی بیان شوند، به صورت مقالات علمی بین متخصصان و دانشمندان منتشر می‌شوند و بعد به مردم عرضه می‌شوند. اما شبه‌علم، از همان ابتدا به مردم عرضه می‌شود و معمولا با ظاهری جذاب و با استفاده از بیانی عامه‌پسندانه آن‌ها را به خود جذب می‌کند. در واقع اساس شبه‌علم نه تحقیق، بلکه تبلیغ است.

- اتکا بر تجارب شخصی: شبه‌علم معمولا از مثال‌هایی محدود و تجارب شخصی نویسنده سخن می‌گوید و نه از تجربیاتی که برای هرکسی ممکن است اتفاق بیفتد. گاهی نیز بر باورهای خرافی رایج بین مردم تکیه می‌کند. در حالی که در علم سخن از ارائه آمار و پژوهش‌ها و آزمایش‌هاست. شبه‌علم، برخلاف علم، پیشرفتی نیز ندارد؛ زیرا ابزار پژوهش، که مهم‌ترین راه برای پیشرفت است را ندارد؛ البته برخی از افراد در کتاب‌هایی مانند کتاب‌های موفقیت، به بیان روش‌هایی می‌پردازند و ادعا می‌کنند این کارها، به طور طبیعی و نه ماورایی، به زندگی بهتر کمک می‌کند. این مطالب اگرچه علم نیستند و ممکن است نادرست و مضر باشند، اما ادعایی بر وجود قانون و کشف راز و... ندارند و نمی‌توان به مانند سایر مطالب شبه‌علمی به آن‌ها نگریست.

- ارائه‌ی فرضیات بدون بیان دلیل: ادعای کشف رازی پنهان، باور به توطئه توسط کسانی ناشناس برای پنهان ماندن این قانون تا به قبل از افشای آن توسط آنان و به علاوه ارجاع به افراد و یا اتفاقات سال‌های دور، همه و همه بدون ارئه‌ی دلایل و شواهد محکم از ویژگی‌های رایج بین مطالب شبه‌علمی است. وجود چنین موضوعاتی بسیار هیجان‌انگیز است و ما را به سوی خود جذب می‌کند. بهتر به نظر می‌رسد در دنیایی که ادعاهای بی‌شماری وجود دارد، فرض را بر نادرستی گزاره‌ها بگذاریم مگر آن که خلاف آن ثابت شود.

- سو استفاده از علم: معمولا در مطالب شبه‌علمی اشاره به گزاره‌های صحیح علمی، اما بی ربط به موضوع می‌شود و سپس از آن‌ها نتایج نادرستی نیز گرفته می‌شود؛ برای مثال برای بیان قانون جذب، که بیان می‌دارد هر چه در ذهن ماست روزی در بیرون نیز اتفاق می‌افتد، ابتدا به قانون جاذبه نیوتون اشاره می‌شود و بعد بدون وجود ارتباطی بین این دو، و فقط به سبب مشابهت ظاهری، قانون جذب را از قانون جاذبه نیوتون نتیجه می‌گیرند.

- شیرین و لذت بخش: یکی از عوامل دخیل در باور پیدا کردن انسان‌ها به یک گزاره، لذت و آرامش‌بخشی موجود در آن باور است (1). قوانینی که به انسان دلخوشی و شادی می‌دهند بسیار ساده تر پذیرفته می‌شوند، بنابرین بسیاری از افراد از این ویژگی سواستفاده کرده و با ترویج عقایدی که به انسان‌ها آرامش می‌دهند به منافع خود می‌رسند؛ کلاس و سمینار برگزار می‌کنند، کتاب می‌فروشند و مشهور می‌شوند. برای مثال قانون کارما، به زبان ساده بیان می‌کند که انسان نتیجه رفتارهای بد و خوب خود را می‌بیند. این قانون، به انسان‌هایی که از نبود عدالت رنج می‌برند و مورد ستم قرار گرفته اند، این دلخوشی را می‌دهد که رفتار ستمگران بی پاسخ نخواهد ماند. با این توصیفات، توصیه من این است که هرگاه به باوری برخوردیم که باعث دلخوشیمان می‌شد، باید با دیده‌ی تردید به آن بنگریم.

پاورقی‌ها:

  • (1): ارائه دلایل و مستندات برای بیان این ادعا خارج از موضوع این متن است.

مراجع:

  • [1]: آفات روشنفکری، مصطفی ملکیان، 1396
  • [2]: تسلی بخشی‌های فلسفه، آلن دوباتن، ققنوس

برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام دوهفته‌نامه‌ی دانشجویی «داد» کلیک کنید.

دشوارنویسیقانون جذبقانون کارماشبه‌علمتکلف
نخستین گام، آگاهیست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید