کیان گلباغی/ دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف
وقتی به من پیشنهاد شد که مطلبی در رابطه با وضعیت کارگران در شرایط کنونی بنویسم، تصور این را نداشتم که پذیرفتن آن به چه تجربه تازه و منحصر به فردی تبدیل شود. فکر میکردم قرار است مجموعهای از آمار و ارقام تکراری شود؛ خط فقر پنجمیلیون تومانی، رسیدن فقر مطلق به بالای پنجاه درصد و از این دست اعدادی که شاید درک آن برای مخاطب چندان ساده نباشد؛ دانشجویانی که دیگر به لطف تبعیضهای عمیق آموزشی، عملا از طبقه مرفه جامعه محسوب میشوند و چندان حسی از این حرفها ندارند. با این اوصاف وقتی ایدهی گفتوگو با کارگران را مطرح کردم، امید زیادی به تحقق آن نداشتم ولی به لطف مسئولین متعهد نشریه، این امر به ثمر نشست.
میدانستیم که کار چندان سادهای در پیش نداریم. کارگران در تمام ساعت کاری مشغول کار هستند و قاعدتاً نمیبایست وقت زیادی برای گفتوگو داشته باشند. پس برای ردشدن درخواست خود به این دلیل آماده بودیم. اما در نخستین تلاش خود با وجه دیگری از مشکلات این قشر آشنا شدیم که باعث سختترشدن کار ما شد. بسیاری از کارکنان از ترس این که انتشار گفتههایشان موجب به خطر افتادن شغلشان شود، از مصاحبه صرف نظر میکردند. حرفشان منطقی بود؛ در شرایطی که پیدا کردن شغل آسان نیست و هیچ نهاد صنفی قدرتمندی برای احقاق حق کارگران وجود ندارد، حتی بازگوکردن مشکلات میتواند در حکم خودکشی باشد. به هر حال بخت و اقبال با ما یار بود و توانستیم چند گفتوگوی کوتاه با چند تن از این عزیزان زحمتکش داشته باشیم.
اولین گفتوگو، روی چمنهای مقابل شریفپلاس و با مجریان طرح زیباسازی معابر دانشگاه انجام شد. گفتند که قراردادی هستند. وقتی از مشکلاتشان پرسیدیم، ابتدا با خنده گفتند که هیچ مشکلی ندارند. صحبت از شرایط فعلی اقتصادی و تأثیر آن بر زندگی شد. مانند همه ناراضی بودند. از بیمه، عیدی، سنوات و ... یاد کردند. میگفتند به خاطر افزایش پنجاه درصدی تعرفه بیمه از سال گذشته، دیگر نه برای کارفرما صرف میکند و نه برای خودشان که این مبلغ را بپردازند. قیمت چوب چندین برابر شده است. معتقد بودند که هیچ دستاویزی هم برای پیگیری این مشکلات وجود ندارد.
بسیاری از کارکنان از ترس این که انتشار گفتههایشان موجب به خطر افتادن شغلشان شود، از مصاحبه صرف نظر میکردند.
گفتوگوی بعدی با مادری سرپرست خانوار بود. پسرش را به تازگی و با کمک وامی که از دانشگاه دریافت کرده بود، به خانهی بخت فرستاده است و با دخترش زندگی میکند. وقتی از شرایط شغلیاش پرسیدیم، قانع بود اما راضی نه. شرایط فعلی اقتصادی، تأثیر زیادی بر زندگیاش گذاشته است. میگفت با شرایط سه چهار ماه گذشته، با همین دریافتی میتوانست آبروداری کند.
گفتوگوی آخر ما با جمع باغبانان زحمتکش دانشگاه بود. در اتاقی که برای استراحت این عزیزان تعبیه شده بود، ما را پذیرفتند و دقایقی را به گفتوگو با ما اختصاص دادند. وقتی از شرایط شغلشان پرسیدیم، گفتند با وضع فعلی مملکت خدا را شاکرند که به کاری مشغول هستند. یکی از آنها میگفت که تا چند ماه گذشته با سیصدهزار تومان، مایحتاج چهل روز خود را تأمین میکردند اما با اوضاع فعلی، با این رقم فقط پانزده عدد کنسرو رب میدهند! اعتقاد داشت که مشکل باید ریشهای حل شود. میگفت دانشگاه و کارفرما مقصر این وضع نیستند و آنها هم کاری که از دستشان بربیاید انجام میدهند؛ مشکل از جای دیگری است. مسکن و امنیت شغلی را از جمله مهمترین اولویتهای خود برشمردند. صحبت از قیمتها و گرانی، بسیار داشتند؛ از مواد غذایی و لوازمالتحریر گرفته تا اجارهی مسکن، از بدهیهایی که ماه به ماه به مبلغ آن افزوده میشود.
پینوشت: گشتن در سطح دانشگاه، برای یافتن کارگری که چند دقیقه فرصت گفتوگو داشته باشد، شرایطی است که کمتر کسی آن را تجربه میکند و خود این گواهی بر کمتوجهی همگانی ما به این طبقهی زحمتکش است. قشری که کاخ میسازد اما در کوخ میخوابد. کسانی که رانندگان ماشین توسعهی جامعهاند اما سهمشان تنها فشار دندههای این ماشین است. گفتوگو با یک کارگر، شاید به جذابیت گفتوگو با یک بازیگر خوشقیافه یا به طور کلی یک سلبریتی نباشد، ولی وظیفهی یک رسانهی متعهد آن است که صدای کسانی باشد که نه رسانهی مشخصی دارند و نه وقت و هزینهی هشتگزدن در فضای مجازی.
با تشکر ویژه از خانمها سارا محمودآبادی و هستی حاجیمیری که در تهیهی این مطلب همراه بنده بودند.
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام دوهفتهنامهی دانشجویی «داد» کلیک کنید.