قهرمان داستان ما نه آقازاده، نه ژن خوب و نه سبقه چشمگیر و ثروت آنچنانی دارد و نه مدرسه، کلاس و استاد خصوصی دیده است. چون حتی سهمش از بهره هوشی هم در حد نرمال نیست. ولی آرزوهایش رهایی از حصار و به ظاهر آسایشگاهی است که انسانهای باهوش برای امثال او درست کرده اند.
معرفتش رو از اشکش میفهمم .اگه حرف درست و حسابی بلد نیست ولی با زبان ساده آرزوهایش رو بیان می کنه.
آرزویش از جنس پست و مقام و خانه و ویلا و یا ماشین پورشه و مازراتی نیست.
اون فقط آرزو داره که دوستانش یعنی کسانی که #مرزی # هستند از آسایشگاه های نگهداری معلولین و ناتوانان ذهنی خارج بشن و خانواده و جامعه شرایط زندگی عادی و کار رو برای آنها فراهم نماید.
حتی ظاهر آنها هم شبیه بقیه آدم های عادی است.
بیاییم دیدگاهمان را نسبت به #مرزی ها# تغییر دهیم و باورکنیم که آنها هم شهروند عادی با حقوق برابر با سایر شهروندان هستند.