امروزه یادگیری و آشنایی با علوم و تکنولوژی از مظاهر تمدن و پیشرفت جامعه و از ضروریات زندگی شهرنشینی و وظایف مهم آموزش و پرورش است. یکی از مسائل مهم در عرصه تعلیم و تربیت تلفیق و یکپارچه سازی فرایند تعلیم و تربیت همزمان و همگام کودکان عادی و کودکان دارای نیازهای ویژه (دانش آموز مرزی یا دیرآموز) در مدارس است. تا بستر ساماندهی، توانمندسازی و مشارکت اجتماعی کودکان دیرآموز برای ورود به جامعه و زندگی اجتماعی از همان ابتدا فراهم گردد. دانشآموزان از طریق طرح تلفیق، یکپارچه سازی آموزشی امکان آشنایی و پذيرش همسالان خود را پیدا می کنند. دانشآموزان ديرآموز از الگوهاي مناسب رفتاري همسالان و فرصتهاي برابر آموزشي و احقاق حقوق آموزشي سود می برند و سیستم آموزشی همسو با حرکت جوامع بشري شرايطي را فراهم می كنند كه در آن تمام افراد از هر جنس و نژاد و طبقه اجتماعي و تواناييها و ناتواناييهاي فردي حضور فعال در جامعه داشته و حق بهرهمند شدن از امكانات اجتماعي را داشته باشند.
شناسایی دقیق حدود 13 درصدی دانشآموزان ديرآموز یا کودکان مرزی در سنین پائین به ویژه قبل از دبستان کاری بسیار مشکل است و عموما سن تشخیص و شروع کمتوانی ذهنی می تواند تا زیر ۱۸ سال ادامه داشته باشد. به همین دلیل تعداد قابل توجهی از آنان بدون تشخیص معلولیت در مدارس معمولی ثبت نام کرده و به تدریج همزمان با پیچیدگی نسبی محتوای دروس به ویژه در اواخر کلاس اول و دوم به بعد عقب ماندگی این قبیل دانش آموزان بیشتر آشکار و شناسایی و تشخیص آن ها ساده تر می شود.
باید در نظر داشت دیرآموزها عقب ماندگی ذهنی ندارند، اما در یادگیری محدودیت داشته و به علت قدرت یادگیری پایین عدم درک مفاهیم انتزاعی دامنه محدود اطلاعات عمومی و عدم درک و تعمیم مسائل درسی قادر به رقابت با همکلاسی نیستند. از اینرو آماده ساختن آنان بدلیل بهره هوشی 70 تا 85 با اختلالات در یادگیری روبرو می شود. آنان دارای رفتار ساده لوحانه و افرادی زود باورند و دیرتر از سایر همسالان مطالب را می آموزند و نیاز به توضیح و تغییر بیشتری دارند. به علت رفتارهای غیر طبیعی و بی توجهی، والدینشان آنها را دست و پا چلفتی می دانند. علاوه بر این، آنها احساس ناامنیِ روانی – عاطفی و ناهنجاریهای رفتاری عاطفی دارند. دانشآموز دیرآموز یا مرزی ترس از مدرسه رفتن دارد که قطعاً در این رابطه عدم همکاری بین خانواده و مدرسه میتواند مشکلآفرین باشد. از نظر ظاهری مشکلی ندارند ولی متوجه تفاوت خود با دیگران هستند. نباید بیش از توانایی شان از آنها توقع داشت چون این موضوع باعث اضطراب و افسردگی شان خواهد شد. اگر تحت فشار قرار بگیرند، دچار استرس و واکنش های هیجانی می شوند.
در مطالعات واژه شناسی آموزش و پرورش، منظور از واژه تخصصی دانش آموز مرزی یا دیرآموز، دانشآموزی است که بر اساس یک آزمون استاندارد در محدوده هوشبهر بین 70 تا 79 قرار گرفته و به دلیل تفاوت قابل ملاحظه جسمی، ذهنی (هوشی)، عاطفی و اجتماعی با همسالان خود، در زمینه مهارتهای تحصیلی، دارای عملکرد محدودتر، ضعیفتر و نیازمند ارائه خدمات آموزشی، پرورشی و توانبخشی ویژه است.
این دسته از کودکان جز طبقه عقب ماندگان ذهنی قرار نمی گیرند. آنان کمی کند ذهن، دیر انتقال و فراموش کارند. از عهده فهم و درک و بیان مفاهیم عالی پیچیده بر نمی آیند. تمرکز کافی و رغبت به کارهای فکری، یادگیری و ابتکاری ندارند. قادر به طرح نقشه و برنامه ریزی برای خود و دیگران نیستند. اعتماد به نفس پایین، ضعف انگیزه دارند. معمولاً نگرش منفی به مدرسه و تحصیل دارند. اگرچه این افراد می توانند به سختی تحصیلات خود را به پایان برسانند اما نمی توانند مشاغل تخصصی را یاد بگیرند ولی می توانند در مشاغل ساده و معمولی متخصص و وارد بازار کار شوند، آنان برعکس با تمرین در کارهای عملی و حرفه ای می توانند سازگاری شغلی و اجتماعی داشته باشند. پس از تحصیل به کارهای ساده اداری و دفتری یا نگهبانی، پیشخدمتی، مغازه داری و کارهای فنی کوچک رغبت بیشتری نشان می دهند. در خانه و جامعه کوچک به طور عادی زندگی می کنند و جز در مواردی که انتقاد، استدلال و بیان لازم است تفاوت محسوسی با دیگران نشان نمی دهند. اگر دچار آشفتگی های عاطفی نشوند اکثرا مطیع، فرمانبر، آرام و سازگارند اشتغالات فنی و حرفه ای و ورزشی در رشد شخصیت این افراد موثر است. البته این افراد توانایی ازدواج و اداره زندگی مستقل را دارند. ولی در مسائل حقوقی باید مورد حمایت قرار بگیرند.
با توجه به اینکه دوران سیاست قرنطینه و ایزوله کردن آدم ها به علت تفاوت های فردی تمام شده، و هدف آموزش و پرورش آماده کردن افراد برای ورود به زندگی عادی و مستقل است لذا پیشنهاد می گردد بمنظور غنی سازی محیط و آماده کردن افراد مرزی برای زندگی مستقل و خودکفا در جامعه از تجارب و یافته های طرح تلفیق، یکپارچه سازی آموزش و آگاه سازی در راستای شکوفایی توانایی های بالقوه آنان در جامعه استفاده شود. چون ایمان داریم که جمعیت کثیری از معلولان کم توان ذهنی می توانند با فراگیری مهارتهای خودیاری به استقلال فکری و حتی شغلی دست یابند.