من یه بازی کامپیوتری رو بازی میکنم که احتمالا هیچکدومتون نمیکنید. بازی جنگهای صلیبی. منم مثل همتون آفلاینش رو بازی کرده بودم(چهار سال). بعد هم آنلاین بازیش کردم و فهمیدم این بازی چقدر چیزایی داره که نمیدونم! حدود شیش سالی هم هر وقت فرصت میشد آنلاین بازی میکردم.
میخوام یه نوشته رو از یکی از دوستام که عمر پای این بازی گذاشته رو منتشر کنم. حس میکنم شاید بعضی هامون که مثل اون گیمر هستیم و عمر پای این چیزای الکی میزاریم یکم به فکر فرو بریم.
این نوشته اونه:
[نوشته های اینجوری توضیحات هستن که خودم اضافه کردم]
سلام من داستان خیلی جالبی دارم براتون میگم من رشته تجربی سال 4 دبیرستان بودم که دوستام همگی دختر باز بودن همه فکرو ذکرمون دختر بازی بود که من هیچ دوست دختری نداشتم ولی اون [**] کشا همه بالای 4 5 تا این موضوع منو خیلی اذیت میکرد فکرم همش تو دختر بود و از این که هیچ دوست دختری نداشتم گایدده میشدم تا این که اومدم گیم رنجر و بازی میکردم با نوبا [ضعیفها] و راحت میباختن دیگه احساسه شاخی کردم روی رومم [گروه بازیم] نوشتم تا حالا کسی منو نبرده تو میتونی و دیدم که اوه چه پلیرهای شاخی داره و علاقه مند شدم به بازی حرفه ای و اولین بازی کنای حرفه ای که باهاشون اشنا شدم D F TeroR W.L ARROW بودن که من با اروو دعوام شد به هم دیگه فوش ناموس دادیم سر این که من اتش انداز ساختم [ممنوع بوده] ههه دف ترور بچه بدبختی بود بازیش خوب بود دیگه ادامه نداد اینکتیو شد رفت و یه روز به ترور گفتم نفر 1 صلیبی ایران کیه گفت سامان و رفتمو سامانو پیدا کردم باهاش بازی کردم سوزش بدجوری داشت بازی با سامان راش [زمان حمله ممنوع] تموم میشد فقط میخواستم بازی طول بدم که بگم بازیم بد نیست مام اره اما نمیشد سریع سوراخ میکرد میومد توش و یکی دیگه از بازی کنا AnGeL Kamandar واقعا اون زمان عالی بازی میکرد خیلی خوشم میومد از بازیش و بیشتر وقتم با اپل گذشت عحب پیک سینی [یه استراتژی بازی] میرفت تمیزا یهنی عالی کارش بیست بود اپل اولا اصلا با شوالیه بازی نمیکرد فقط پیک سین بعد ها دیگه شوالیه باز شد من تو این بازی با خیلیا رفیق بودم با خیلیا گشتیم خیلی ارزوها داشتیم برا این بازی هنوظم دنبال پیشرفتم و تلاش میکنم اما خیلی سخت شده یکم خراب کردم میاست تا الان خیلی هارو جر داده باشم اما تقصیر خودم بود من تو خواننده ها فقط سوگند خوشم میاد مادر موسیقی ایران الان 21 سال سن دارم و زمان مثل برق میگزره فقط یه صبح و شب صب شب صبح شب سریع میگزره و چه خوب بد برام خاطره میشه سختی های زیادی تو این 21 سال کشیدم و چیزای جالبی از این دنیا دیدم ولی وقتی بمیرم حتی مادرمم بعد 1 ماه دیگه کم کم منو میسپاره ب فراموشی و یه تیکه استخوان میمونه زیر خاکی سرد من تو این دنیا فقط خودم بودمو خودم نه دوست دختری ن پسری دوست داشتم دختر باز بشم اما عرضه این کارو نداشتم دیگه بسه بای
میدونید من الان که دارم این بلاگ پست رو برای شما مینویسم چه حالی دارم؟ ساعت 4:00 نصف شب هست و من حدود چهار-پنج ساعت داشتم این بازی رو میکردم(بدون در نظر گرفتن 5 ساعتی که قبلش داشتم سریال میدیدم). خیس عرق هستم، حاالم از خودم به هم میخوره، مچم درد میکنه و...
چی بگم... :)
پ.ن: اگر موضوعی بود بعدا اضافه میکنم به پست. فعلا پابلیش میکنم همینجوری...