روزنوشت های  یک دیوانه
روزنوشت های یک دیوانه
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

روزانه نویسی

من از کسانی که روزانه مینویسند متنفرم. بله. فکر میکنم روزانه نویسی یعنی... چجوری بگم. میدونی؟

- مثل اسپم کردن میمونه

- حس میکنم وقتی هیچ چیز مهمی برای ارائه نداری روزانه، و زیاد مینویسی

- هیچکدوم از یادداشت هات عمیق نیست، چون بیشتر از یکروز روش وقت نگذاشتی

- و دلایلی از این دست...

کلا با کسایی که زیاد مینویسن، زیاد حرف میزنن و زیاد output دارن حال نمیکنم. بیشتر سبک اینکه یه کار انجام بده ولی خوب انجامش بده رو قبول دارم

اما...

میخوام از الان هر روز بنویسم. شاید حتی بیشتر، میخوام هر موضوع ریزی رو تبدیل به یک مطلب کنم. شاید بیام فیلمی که تازه دیدم رو معرفی کنم، شاید از یه سایت، بازی، ابزار، نرم افزار، یا حتی تجربه جدیدم بگم. مهم نیست که خیلی عمیق نباشه. مهم اینه که میخوام ببینم عادی بودن چجوریه. آخه میدونی؟ آدمایی که اون بیرون هستن، آدمای عادی رو میگم. آدم هایی که توی خیابونن، آدم هایی که کار میکنن، تفریح میکنن، خودشون رو بیمه میکنن و معاشرت دارن... خلاصه... آدم های عادین.

اونها اصلا وبلاگ ندارن، اگر هم داشته باشن روزانه نویس هستن. اونها بجای عمیق شدن توی یک مطلب که بعد بخوان منتشرش کنن، اینستا دارن و احمقانه ترین کار ممکن رو میکنن. اونها عکس های خودشون رو با دیگران به اشتراک میزارن.

خدای من، این وحشتناک ابلهانه هست، یا اینکه من یه چیزی رو نمیفهمم!

چرا؟ آخه چرا باید عکس خودتون رو بزارید جایی؟ کی هست که دلش بخواد عکس شما رو ببینه؟ نمیدونم. مگه همه دنبال محتوا نیستن؟ نیستن؟ پس منم محتوای عمیق تولید نمیکنم. منم ازین به بعد روزانه مینویسم. اصلا هم برام مهم نیست کسی بخونتشون، فقط میخوام ببینم این حس زیاد نوشتن و عمیق نشدن چیه...؟

حتی توی همین پست هم عمیق نمیشم. نوشتم دیگه... دو-سه پاراگراف شد، کسی هم که قرار نیست بخونه :)

پابلیش ؛)

پ.ن یک: حتی بدون ویرایش

پ.ن دو: و حتی از اون وحشتناک تر بدون بازخوانی

پ.ن سه: یادم رفت بنویسم چرا همچین تصمیمی گرفتم، توی پست بعدی میگم.

بعد پابلیش دیدم عکس یادم رفته، توی گوگل سرچ کردم
بعد پابلیش دیدم عکس یادم رفته، توی گوگل سرچ کردم
https://soundcloud.com/mpfree7/farhad-ayene-mpfree-ir


درونگرادرونگراییدلنوشته
اینجوری میتونم هر چرت و پرتی که دلم خواست بنویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید