ویرگول
ورودثبت نام
عمار محمدی آلاشلو
عمار محمدی آلاشلو
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

یک هفتهٔ سوگوار

هفتهٔ گذشته انگار سرویس آرامستان مشهد کار می‌کردم. هی برو و بیا. چند فوتی نزدیک به هم از عزیزان و نزدیکان که قشنگ شیرهٔ توان ما را مکید. به ویژه آن یکی تشییع که از ظهر رفتیم تا میت را برسانند و ساعت ۱۵:۳۰ هنوز از حرم امام رضا (ع) خارج نشده بودند. گویا آن روز ترافیک اموات پیش آمده بود.

هفتهٔ پیش خیلی از کارهایی که می‌خواستم انجام دهم به این مراسمات برخورد کرد و عملا هیچ کاری انجام نشد. دانشجویانه هم گرفتاری‌های خودش را دارد. اداره کردن یک استارتاپ و خوردن از جیب خیلی دشوارتر از چیزی بود که فکر می‌کردم. قبلا که کلاس‌های کارآفرینی می‌رفتم تصور می‌کردم خیلی سریع ایده‌هایم به بازار وارد می‌شوند و خلاصه به سرعت قله‌های افتخار فتح خواهند شد. ولی درس‌های واقع‌بینانهٔ زندگی به من آموختند که از این خبرها نیست. باید بیش از آنچه فکرش را بکنی تلاش کنی و استوار باشی تا راه به جایی ببری.

به ویژه آن که فضای کسب‌وکار در ایران به حدی شلخته و بی‌قاعده است که راه به بسیاری از تلاش‌ها را می‌بندد. با این که همین بلبشو برای بعضی آدم‌های زرنگ پلکان ترقی است، ولی برای آدم‌های قاعده‌مند و رعایت کن اصول اخلاقی مثل من تا بخواهید دست و پاگیر است.سیستمی که هنوز پارتی و رشوه حرف اول را در آن بزند معلوم است که با اصول و قواعد مدیریت و سیستماتیک کار کردن بیگانه است و ته قضیه این است که باید برادریت را ثابت کنی.

کارهایی که از پدرم یاد گرفتم به سمتش نروم و صداقت و اصالت خودم را حفظ کنم. نان خشک نویسندگی شرافت دارد به بعضی کارهایی که اگر انجام می‌دادم تا حالا اوضاع مالی بسیار بهتر بود.

دانشجویانهdaneshjooyanehسوگواریگرفتاریعزاداری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید