به طور سنتی تصور ما از تفسیر فال حافظ آن چند جملهی ثابت(و با کلمات متفاوت) زیر هر شعر است که با مطلع :ای صاحب فال بدان که خوشبختی در پیش روی است و با توصیه به نماز و توکل تمام میشود.
اما بدیهیست که حافظ بیش از این است و امروز در نظر دارم یکی از عجیب ترین این شعر ها رو بررسی کنم،شعری که احتمالا از اینکه فال شب یلدای شما بشود چندان خوشحال و امیدوار نخواهید شد.
بگذارید از اخرین بیتش شروع کنم که حافظ بدون هیچ تواضعی میگوید «غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است...در سراپای وجودت هنری نیست که نیست».مگر میشود انقدر هنرمندانه کسی رو قهوهای کرد؟؟؟همیشه در اوج عشق برای هم اشعار عاشقانه میفرستیم اما تصور کن اینبار که پیام بای فور اور برات اومد شما این بین رو بنویسید.حقا که تحولیست در عرصهی جدایی و کات کردن.
در فال معنای ردیف در تفسیر بسیار مهم است.ردیف این غزل (نیست که نیست) طبعا چندان جالب نیست؛البته اکثر تفسیرگران این دو نیست را به مانند ریاضیات که منفی در منفی مثبت میشود این دو نفی را تاکید بر کمال داشتن گرفتن .مثلا در همین بیت بالا هنری نیست که نیست را اینطور معنا کردن که هنری وجود ندارد که در تو نباشد.اما چرا؟؟چرا نمیشود حافظ را انسانی با حسرت تفسیر کرد.یعنی امکان ندارد که او به این نتیجه رسید که دل در گرو شخص غلطی بسته الان(در لحظهی سرودن)از حرص لبش را میگزیده و قلم را روی کاغذ سر میداده؟
در بیت اول غزل میگوید«روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست....منت خاک درت بر بصری نیست که نیست » طبق تعریف منفی در منفی مثبت بزرگان معنایش میشود:چشمی نیست که از پرتو چهره تو روشن نبوده و دیدهیی نیست که خاک آستانه تو مایه روشنایی آن نشده و بر آن منتی نداشته باشد. اما نیست که نیست را تاکیدی فرض بفرمایید:خیلی راحت میگوید تو کلا خیرت به کسی نرسیده تا حالا!!!
اگر کل این غزل را بخواهم بنویسم قطعا از حوصلهی همهی ما خارج است به خصوص که این غزل حاوی بیت بحث برانگیز و شاهکار«مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز...ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست» است که در مطلبی جدا شاید در موردش نوشتم.
اما در مجموع بحثم این است که این به نظرم یکی از انسانی ترین اشعار حافظ است و از حسی به نام حسرت میاید.شاید اگر جای این جایگاه بت گونه این نگاه انسانی را به حافظ داشتیم کاربردش بیشتر از شب یلدا و جایگاهش بالاتر از امروز بود.