danial_sabbahi
danial_sabbahi
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

رُزا پارکس شرکت

بیش از ده استان کشور تعطیل شده است از شدت گرما ولی من باید به سرکار بیایم. سنگ هم از آسمان بیاید باز ما باید بیاییم، در این گرما که حوصله‌ی کار نیست و توصیه به نوشیندی خنک است، من دارم قهوه میخورم که بتوانم خوب کار کنم که رئیس خوشحال باشد.

هم سرویسی آمده است اتاقمان، حوصله‌اش را ندارم ولی مجبورم به حرفاش گوش کنم و شوخی‌ های چیز نمکی‌ اش را گوش کنم. میگه دیروز ظهر نبودی موقع جنگ، گفتم: ماشین آورده بودم کار داشتم. می‌گفت: راننده اتوبوس آمده عقب گیر داده چرا پرده‌ها را می‌کشید، که این همکار چیز نمک گفته" خب بپزیم زیر آفتاب"، راننده گفته: "میله‌های پرده‌‌ها ضعیف است و کنده میشن". سایر همکاران هم گفتن ما بپزیم که پرده‌ات خراب نشه و گویا تهدید به شکایتش کردن، بعد راننده گفته حالا چرا توری‌های صندلی ها رو صبح میکَنید و یکی گفته اصن صبح‌ها ما با سرویس تو نمی‌آییم.

در زمینه توری پرده راست می‌گوید البت صبح نیست، ظهر من برشون میدارم البت نه اینکه فیتش توری صندلی اتوبوس دارم!!! نهههه.

بیشتر روکش‌های قسمت سر صندلی را کثافت گرفته است و راننده همانقدر که نگران پرده‌اش هست نگران کثیفی روکش صندلی نیست، البت چند وقت قبل هم اخطارش رو داده بود ولی نمیدانست که چه کسی این‌ها رو بر میدارد، من هم این چند وقت فعلا برنمیداشتم تا سِر شود که بتوانم دوباره این ها را بر دارم برای خواب،

ولی اینکه "شما این روکشها را برمی‌دارید میبرید" زیاده‌رویست، من همیشه موقع پیاده شدن جوری تنظیمشان میکنم که با یک حرکت دست برود سرجایش.

همکارمان خوشحال بود که جلوی راننده ایستاده و گفته است که برود خوشحال باشد بخاطر رانندگی‌اش نرفته ایم زیرآبت را بزنیم و گرنه دیگر از فردا اینجا نمی‌اومدی.


همکار عزیز بعد از گزاره‌ی اتوبوس شروع کرد به دیگر فتوحات خودش از جمله پیگری برای زدن ترمز بر درب دستشویی راه رو که خودکار بسته شود و سایر موارد که دیگر به درد اینجا نمی‌خورد.

همینکه توانسته کاری کند در روزهای گرم تابستان ما بتوانیم پرده‌اتوبوس را با خیال راحت بکشیم به نظرم برای ثبت عمق فاجعه بار بودن این برهه تاریخی کافی باشد و اثبات شخصیت خودش به عنوان رزا پارکس شرکت.


رزا پارکسیادداشت روزانهتجربهکار
خاطراتی از یک آدم متوسط(رو به پایین)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید