danial_sabbahi
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

چهارشنبه 14031110(افزایش بازدهی)

چراغ اتاقش خاموش است، خوشحال بودم خودش اولین ناقض قانون‌های یکهویی و روی باده معده‌اش، است.

-چهارشنبه‌ها مرخصی نگیرید پس.

رئیس شاکی بود چرا جلسات هفتگی در روز یک شنبه برگزار نمی‌شود، که گروه شش نفره واحد جمع شود بگویند به حضرت آقا که چکار کردیم این هفته، که مبادا بازدهی کاهش یابد و از راهبردهایش دور شویم. بعد روبه آقای الف کرد و گفت:

-چند هفته‌ست یکشنبه‌ها جلسه نذاشتیم. این بده‌هاااااااا

-خب طول هفته باید به جلسات جاهای دیگه برسیم.

-کی بذاریم؟ چهارشنبه خوبه جلسه نداریم.

-آره خوبه

-پس چهارشنبه ها مرخصی نگیرید.

-این جلسات واجبه حتی اگه من نبود سه تاهم بودید جلسه بگیرید بگید چکار کردین(خب لعنتی ما الان سه نفرمان در یک اتاق در حلق همیم دیگه جلسه چی بگیریم).

با همان لبخند شبیه هانیبال لکترش که خیر سرش عجب تصمیم توپی گرفته و ما بندگان چه جسارت که بگوییم ای فامیل..... خب حالا چهارشنبه کار داشتیم چه چیزی رو تناول کنیم و عدل هم این چهارشنبه که بین التعطیلین است خواستیم خبرمان برویم یک جایی.

-----------------------------------------

متاسفانه امروز آمد و ساعت 9.5 بهمان زنگ زد.

نشانده مارو دور میز مینی کنفرانسش، خودش هم که میزش عمود بر آن است. دفترش را باز کرده، یک دست عینک، یک دست خودکار.

- خب جلسات قبلی ما چیزهایی گفتیم بیبینم چکار کردین، چون من اینجا یادداشت میکنم و درسته به نظر انگار فراموش شده ولی همه چیز اینجا یادداشت میشه و من حواسم هست(با همان لبخند). خب خانم -- شما شروع کنید چکار کردید، بعد روی دفترش خم می‌شود که یادداشت کند.

تووی نوت گوشی چندتا خرده کارها را نوشتم که تا میتوانم بهشان شاخ و برگ بدهم. به خودم گفتم اینکه باباش نتونسته اهلیش کنه، من چکاری از دستم برمی‌آد. خوب هم است یکم تمرین دروغ گویی لازم دارم احساس می‌کنم کلا زیادی صادقم. چه بهتر تازه وقت امروز هم می‌رود کلی هم نظر میدهم که پیش مدیر بیش فعالی کرده باشم(یکجا توو لینکدین دیدم به مدیرتان بگویید چکار میکنید توو چشمش می‌روید:)) ) جلسه ها هم که معمولا تا 11 طول می‌کشد، بعدش هم که خسته‌ایم بعد هم ناهار، بالخره بازدهی باید بالا برود.

یکی از بچه‌ها فقط از دست شویی رفتنش نگفت، یک کاغذ لیست کرده تووی دستانش همینجوری تفت میدهد. مابین حرفایش میگوید دستور عمل کار(manual) با فلان دستگاه اندازه گیری رو دارم میخونم 60 صفحه انگلیسه.

گفتم عجب ایده‌ای من هم بگم گزارش امکان سنجی‌های 150 صفحه‌ای رو دارم بررسی میکنم کلا تووی عدد آدم‌ها لنگر میندازن تازه رئیس هم خوشش میاد. مهم اوست که اضافه کارمان دستش هست.

خداییش همینطوری میشه قیافش موقع ایده دادن:))))
خداییش همینطوری میشه قیافش موقع ایده دادن:))))


خاطراتی از یک آدم متوسط(رو به پایین)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید