آقای الف میگوید: آبدارچی اومده پیش من میگه ناراحتم مهندس، بهش میگم چی شده
-بچه اینجا به دنیا آماده، رفتم ثبت احوال میگن کجا زندگی میکنید، گفتم بهشون شهرستان، صادره رو از اینجا زدن ولی کدملی رو با شهرستان محل زندگی شروع کردن
نگران هست که بچه ش که بزرگ میشه، اگه کد شهرستان بخوره یهو یه جا استخدامش نکنن یا اینکه مدرسه خواست بفرسته بگن واسه اینجا ثبت نام نمیکنن و یا و یا ...
با آقای الف و رئیس کلی خندیدیم که همینکه خاورمیانه و ایران به دنیا اومده باخت است، حالا کدملیش مشهد بخوره یا اصفهان یا تهران یا جاسک
مهم باخت بزرگ تاریخی این گربه پیر هست که همجا باهاش هست.
این همکارمون متاسفانه درست فک میکند، چه بسیار قوانین مسخره و استخدامی بوده سر کدملی خودش رو نپذیرفتن و به فناش داده اند.
قسمت دارک داستان این هست که همکار ما و کلی همکاران دیگر برآوردشان این است که ۲۰ سال دیگر که پسرشان بزرگ شود اوضاع بدتر شده که بهتر نشده است و چشم اندازی متصور نیست.
نمیدونم کجا شنیدم که انگار فیثاغورث گفته همه انسان ها یک روز با عدد شناخته میشن.
میخواهم اضافه کنم نه تنها عدد نمیشن بلکه همین عدد سرنوشت اونها رو تعیین میکند، اینکه کلی ها دوست دارند بچه شون اونور به دنیا بیاد برای همین عدد است. چون خودشون بازی این عدد ده رقمی رو خوردند. میدانند این کد ده رقمی مخصوصا واسه اینجا، پدر صاحب بچه رو در میاورد چون باید پیشاپیش غصه بیکاری و بی پولی بچه اش بخورد و درآینده فحش هایش رو بشنود که چرا پدر اینجا:)))).