تقویمها گفتند | محمد بابازاده
- سلام
- سلام، خوب هستی؟
- ممنون. تو خو....! میگما چرا داریم با هم حرف میزنیم؟
- والا نویسندۀ متن مقدمه نداشت، ما دوتا رو انداخت بهجون هم.
- اه! متن در مورد چی هست حالا؟
- والا! دلم برات بگه که این بنده خدا برعهده گرفت درمورد پروین، شاعر بزرگ ایرانی، بنویسه. چون مثکه بزرگداشت بانو پروین ۲۵ اسفنده؛ ولی خب یادش رفت و الان اینجوری شده.
- عجب! نکنه چون بانو پروین از استادان سبک مناظرهای هست ما دوتا داریم با هم مناظره میکنیم؟
- آره دیگه، نویسندۀ متن مثلاً خیلی خلاقه و اصلاً هم که این اول متن بهشدت بیمزه نیست!
سلام، اینبار از من به شما. برایتان بگویم که ترسیدم متنی خشک ببینید و اعتنا نکنید؛ پس این بازی را اول متن درآوردم. خواستم بهگونهای اینجا بکشمتان تا شاید با کلکی مجبورتان کنم بیتی چند شعر نوش جان کنید. آخر پروین حرفهایش واقعاً نوش جانکردن هم دارد. از خودش که چیزی نمیگوید، کمتر میشود در بین شعرهایش او را یافت؛ اما جامعهاش بساط خودنمایی را چنان وسط ابیات پهن میکند که آدم حیفش میآید بر سر سفرۀ بانو پروین و ارزشها و جامعهاش ننشیند.
حال، چون بنده به محکمکاری در مبانی هر مبحثی باور شدید میورزم، از مبانی بانو حرف خواهمزد. شعری که بیشتر جامعۀ ما به کمک کتابهای دبیرستان حداقل یک باری شنیدهاست؛ «مست و هوشیار». جا ندارم کل شعر را برایتان اینجا بگذارم پس لطفاً خودتان جستوجویی کنید و شعر را بخوانید. قول میدهم راحت است و بیشاز ۵ دقیقه طول نمیکشد. اگر هم نمیتوانید بخوانید، در سایت گنجور فایلهای صوتی برای گوشدادن هست. لطفاً، با تمام وجود خواهش میکنم، حتی اگر متن من را اینجا رها میکنید، شعر بانو را تا انتها بخوانید و یا گوش کنید. اصلاً بیایید روی همین لینک کلیک کنید.
حال که گوش دادید، بگذارید بنده چرندیات خود (که تماماً نظر شخصی من است و اصلاً من که باشم که بخواهم شعر نقد و بررسی کنم؟ و از تمام صاحب نظران هم مثلاً عذرخواهم) را در مورد شعر به حضورتان برسانم.
شعر، شعری مناظرهای است. دو شخصیت بهصورت رفت و برگشتی با یکدیگر حرف میزنند و بحث میکنند و این سیر آنقدر میرود و میآید تا شاعر به مقصودش برسد؛ اما پروین عجب مقصودی را برایمان محیا کرده!
مقصود پروین که گل سرسبد بحث من است، یک انتقاد اجتماعی است. انتقادی که نهتنها بر جامعۀ پروین، بلکه بر جامعۀ ما نیز وارد است. پروین در شعر اینگونه بیان میکند که مستی، اجبار جامعه است نه اختیار فرد. در اوایلِ شعر بهنظر خواننده میرسد که مشکل اصلی جامعه مستی است؛ اما اصلاً مشکل این نیست، بلکه ره هموار نیست. این یعنی جامعه آنقدر در فساد و بیخبری غرق شده که مستی جز یک بازی اجباری برای زندهماندن نیست. محتسب و نگهبان جامعه هم خود مستی است، بهدنبال سود شخصی. پس مستبودن ادامه پیدا میکند، چون اگر دیگران همه مستاند چرا من نباشم؟ اگر همه میدزدند، من هم برای زندهماندن مجبور به دزدیدن هستم. کمی با استعارۀ مستی فرق دارد اما ماهیت یکی است و این، به گمانم مقصود پروین است.
پروین اشتباه هم استعارهبندی نمیکند. حرفش این است که ای آدمها، ای جامعۀ از خود بیخبر من، آخر کدامتان هوشیارید؟ کدامتان برخلاف اشتباهات جامعه قدم برمیدارید، که حال بیایید و به این آدمی که فرمالیتهها را کنار گذاشته و از شانس بدش به تور آدمی ناخلفتر از تمامتان خورده، خرده بگیرید؟ حال، چه محتسب و چه مست تماممان در یک چاله افتادهایم. اگر یکی از ما بخواهد تا ابد بگوید: «وای عجب چالۀ خوبی!» و به دروغ چشمانش را ببندد و بقیه را مقصر بداند که هیچ، تماممان بدبختیم!
اینها را گفتم که چه؟ مقصودم چیست؟ متأسفانه حرف پروین که هیچ، حرف شعرای صدها سال قبلِ پروین هم جز تکرار تاریخ یک ملت نیست. بازی با شرع، پیادهکردن فرمالیتهها و صدها چیز دیگر هزاران بار در دنیای ما و بهخصوص برای ملت ما تکرار شده و هزاران بار نوشته شده اما کو گوش شنوا؟
سرتان را درد نیاورم. حرف پایانیام این است؛ ادبیات و فرهنگ هر ملت مهندسی شده تا از درون آن ملت اشتباهات و نقصهایشان را بیرون بکشد و نمایان سازد. آخر این اشعار و نوشتهها با دست مردمانی از کیش خودمان نوشته شده و نمایانگر خودمان هستند. حالا حرف من این است که شعر خواندن و تفسیر در کنارش، کمتر از تمامکردن شیر و کیکی بههنگام صبحانه طول خواهدکشید و خیلی آموزنده است. چه بخواهید نقدهای اجتماعی پروین یا دروس زندگی مولانا و سعدی یا داستانهای ماث و دردودلهای فروغ را دنبال کنید، روزی ۱۰ دقیقه برای شروع بس است. این کمکی خواهدبود تا شاید آدمهای بهتری شویم و جامعۀ بهتری داشته باشیم. فقط روزی ۱۰ دقیقه شعر و تفسیر همراه با تلاشی برای پیادهکردن آن حرفها و درک بهترشان، همین. پس بنده اینجا خواهش میکنم، مخصوصاً در این ایام عید، روزی یک شعر بخوانید.
بزرگداشت پروین هم مبارک.