نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

بنشین. حرف بزن! نوبت توست.

یادداشت | شماره ۸۶ | سیده فاطمه خلیفه‌بهبهانی


در دوران دید و بازدید نوروز، آن‌قدر سلام و احوال‌پرسی و انواع تعارفات متداول را می‌شنویم که دیگر مغزمان هر فرد آشنایی را که تشخیص بدهد، به‌طور پیش‌فرض گونه‌اش را برای روبوسی جلو می‌برد، سلام و احوال‌پرسی می‌کند، بدون اینکه ابداً یک نفر از اعضای خانواده به میزبان سلام رسانده‌باشد، می‌گوید: «او هم خیلی سلام رساند.» و بدون اینکه حاضر باشد حتی از یک پستۀ آجیل میزبان صرف‌نظر کند -چه برسد به اینکه برایش فداکاری کند- به او می‌گوید: «قربانتان بروم!» در زندگی روزمره نیز بسیاری از افراد، به بار معنایی کلماتی که استفاده می‌کنند، توجهی ندارند. تا به‌حال به معنای دقیق کلماتی که استفاده می‌کنید، فکر کرده‌اید؟

در عرف جامعه، واژگان بسیاری وجود دارند که معمولاً در معنای حقیقی خودشان به کار نمی‌روند. مثلاً به فردی که حس خاصی هم به او نداریم، بگوییم: «قربانت بروم!» خب، آیا حاضریم که به‌خاطر طرف مقابل، کاغذ دستمان را ببرد؟ شاید کمی سنگدلانه به نظر بیاید ولی احتمالاً، نه! تعداد زیادی از ما حاضر نیستیم یا حتی اگر در این حد هم حاضر به فداکاری باشیم، آیا واقعاً حاضریم که «به قربانش برویم»؟ یعنی خود کلمۀ «قربان‌شدن». یعنی «تکه‌تکه شدن». به‌ احتمال بیشتری، نه! اگر هم «قربانت بروم» را به کسی که برایمان خیلی عزیز است بگوییم، یعنی آن را در معنای عرفش درست استفاده کرده‌ایم؛ اما در لحظۀ گفتن آن اصلاً به «تکه‌تکه شدن» فکر نمی‌کنیم و فقط برای رساندن محبت زیادمان از آن استفاده می‌کنیم.

عشقم! عاشقت نیستم.
اما زمانی اوضاع وخیم می‌شود که کلمات محبت‌آمیز تبدیل به لقلقۀ زبان بشوند و در هر موقعیتی به کار روند. در این صورت، دیگر آن کلمه ارزشش را از دست می‌دهد و به هنگام شنیدنش، تأثیری که باید داشته باشد را نمی‌گذارد. به قول دوستی: «وقتی از کلمات نابه‌جا استفاده کنیم، ارزش آن‌ها پایین می‌آید و وقتی کلمه‌ای مثل «عاشقتم» را به کسی بگویی که واقعاً معشوقت نیست، گویی داری ارزش عشق را پایین می‌آوری.» ضمن اینکه دیگر نمی‌شود به کلمات در این حالت اعتماد کرد. مثلاً وقتی به تو می‌گویند: «دوستت دارم!» اما این معنای واقعی دوست داشتن را ندهد، دیگر نمی‌توانی به معنی «دوست داشتن» که از این عبارت برداشت می‌کردی، اتکا کنی و شنیدنش دیگر ارزشی ندارد.»
در شرایطی وخیم‌تر، ممکن است آن‌قدر دچار وارونگی مفهوم بشویم که به کسی که از او چندان خوشمان نمی‌آید، با لحنی که چندان بویی هم از محبت نبرده است، بگوییم: «قربانت بروم» خب، اینجا همان نقطه‌ای است که کلمه مفهومش را از دست می‌دهد و از نظر من، این خطرناک است؛ چون تنها یک دگرگونی نیست؛ بلکه یک تضاد است و به‌تدریج، باعث از دست رفتن معنای اصلی کلمه و ایجاد سوءتفاهم می‌شود.

عاشقم بر همه عالم
شاید بگویید: «می‌خواهیم برای زیبا و مهربان‌تر کردن دنیا از این کلمات استفاده کنیم. هرچند که معنی واقعیشان هم در نظرمان نباشد.» مهربان بودن و با مهربانی صحبت‌کردن، بسیار زیباست؛ اما نکته این است که کلمات، بار معنایی متفاوتی دارند و معمولاً می‌توان برای ارزش معنایی آن‌ها ترتیبی را در نظر گرفت. می‌توان عشقی به نوع بشر یا جهان را در خود کشف کرد و بسیاری از انسان‌ها را به سبب انسان بودنشان و امید به نیکوکاری بشر، دوست داشت؛ اما این به این معنا نیست که میزان محبت ما به همۀ انسان‌ها یکسان است. شاید بهتر باشد که واژگان را در تناسب با میزان محبتمان استفاده کنیم که هم کلمات ارزش خود را از دست ندهند و هم فرد مقابل درک درست‌تری از حس ما داشته باشد.

چاقوی کلمات؛ برای جراحی یا برای قتل؟
همۀ این‌ها را گفتم تا به این برسم که «ما در برابر کلماتی که استفاده می‌کنیم و نمی‌کنیم، مسئولیم.» راه تعامل ما با یکدیگر، گفتن عقایدمان و ابراز عواطف انسانیمان، همین کلمات هستند. فرد مقابل ما مجبور نیست که همزمان با تحلیل کلماتمان، ذهنمان را هم بخواند، به‌منظور نه‌چندان شفاف و حتی وارونۀ نهفته در پشت کلماتمان پی‌ببرد و بر طبق آن واکنش درست نشان دهد. نمی‌توانیم حرف‌هایمان را نگوییم و انتظار داشته باشیم که خودش بفهمد و وقتی هم که پی نبرد، آن‌قدر روی هر کلمه و مشکل فکر کنیم و از هر کلمه، هزار کلمۀ دیگر بسازیم که حرف‌هایمان به گره‌ای در قلب و بغضی در گلو تبدیل شود تا اگر فرصت مناسبش فراهم شد، کلمات گلایه‌آمیز را بر سرش آوار کنیم. مخصوصاً اگر راه ارتباطمان فقط همین کلمات باشند و فرد مقابل نتواند زبان بدن و حالت چهره‌مان را ببیند، موضوع استفادۀ درست از کلمات مهم‌تر می‌شود. اگر قرار نیست از زبان برای تعامل با همدیگر، منتقل‌کردن مفاهیم و گفتن آنچه در فکرمان است استفاده کنیم و انتظار داشته‌باشیم که طرف مقابل خودش بفهمد، پس اصلاً بشر برای چه زبان را اختراع کرده است؟!
بیایید کمی بیشتر به معنی دقیق و معنی عرفی کلماتی که استفاده می‌کنیم، توجه کنیم. بار دیگر که خواستید به کسی بگویید: «قربانت بروم» به این فکر کنید که حاضرید برایش از خود بگذرید؟ مثلاً خون بدهید؟ درد بکشید؟ اگر جواب منفی باشد که هیچ؛ پیشنهاد می‌کنم این عبارت را به کار نبرید؛ اما اگر جواب مثبت بود، تبریک می‌گویم. شما در حال صحبت با فرد عزیز و ارزشمندی در زندگیتان هستید و اتفاقاً خیلی مهم‌تر است که برای ابراز احساس و منظورتان به او، از کلمات درست و واقعی استفاده کنید.

فداکاری یا ...؟
تا به حال آگاهانه به محبوبتان گفته‌اید: «قربانت بروم»؟ مثلاً حاضرید که خون و مغز استخوانتان را به او بدهید؟ احتمالش خیلی زیاد است و این از دست دادن، جبران هم می‌شود. حاضرید یک کلیۀ خود را به او بدهید؟ باید در موقعیتش قرار بگیرید ولی احتمال این مورد هم زیاد است. حاضرید یک چشمتان را بدهید؟ اینجا، جایی است که یک نقص ظاهری جبران‌نشدنی هم پیدا می‌کنید. احتمالاً مثل بسیاری از آدم‌ها نیز به چشم‌هایتان خیلی هم وابسته‌اید. آیا حاضرید که او را از دست بدهید؟ نمی‌خواهم شعار بدهم ولی احتمال این فداکاری هم وجود دارد. اما آیا حاضرید «قربان بشوید»؟ اینجا دیگر فقط به حس خودتان بستگی ندارد. به این فکر کرده‌اید که محبوبتان از مرگ شما اندوهگین می‌شود؟ آیا می‌خواهید که او به‌خاطر شما ناراحت شود؟ پس فقط هم با یک فداکاری یک‌طرفه مواجه نیستیم. آیا حاضرید برای زنده ماندن او، خودتان «جان بدهید»؟ سؤال سختی است. نه فقط به خاطر اینکه ممکن است از دادن جانتان بترسید؛ نه فقط به خاطر وابستگیتان به زندگی؛ بلکه به خاطر خود «او»! اگر جانتان را بدهید، آن وقت دیگر کنار هم نیستید. آن موقع دیگر یکی از شما وجود ندارد. خب، حالا شما باید «نبودن» او را تحمل کنید یا او نبودن شما را؟ کدام حالت درد بیشتری دارد؟ کدام حالت فداکاری بیشتری می‌خواهد؟ نمی‌دانم. به قول دوستی، شاید محبت به او و خودمان آن باشد که بگوییم: «محبوبم، به قربان من نرو. برای من نمیر. برای من «زندگی کن». یعنی اگر می‌خواهی به من محبت کنی، خوب زندگی کن. من با دیدن خوشی‌ات، خوشم می‌شود.»
پیشنهاد می‌کنم که بار دیگری که خواستیم از کلمه‌ای که بار معنایی شگرفی دارد استفاده کنیم، اول به این بیندیشیم که آیا دارم خودآگاه از این کلمه استفاده می‌کنم یا ناخودآگاه؟ و اگر خودآگاه است، به دنبال معنای واقعی آن واژه در وجود خودمان بگردیم. شاید این جست ‌و جو باعث شود که واژگان بهتری را به کار ببریم و از سوءتفاهم‌های احتمالی جلوگیری کنیم. بیایید حرف بزنیم و خوب حرف بزنیم.

باقی، بقایتان!

زبان بدنکلماتصداقتانتخاب کلمات کلیدی
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»، نشریۀ انجمن علمی-دانشجویی دانشکدۀ مهندسی شیمی و نفت دانشگاه صنعتی شریف / کانال تلگرام ما: https://t.me/dardaneshkadeh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید