ویرگول
ورودثبت نام
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

زنجیر رهایی

بالبداهه | سنا نجفی

ما در این رقص بی‌پایان زمان، گرفتار شده‌ایم. میان دیوارهایی سربه‌فلک‌کشیده که ما را محبوس کرده‌اند. چه می‌شود کرد؟ زنجیرهایی نامرئی ما را محکوم به زیستنِ این واقعیتِ طاقت‌فرسا کرده‌اند. همان‌طور که خورشید چاره‌ای جز تابیدن، ابر خاکستری چاره‌ای جز باریدن و دریا چاره‌ای جز خروشیدن ندارد.

کسی چه می‌داند؟ شاید کوه دلش بخواهد جاری باشد و ابر بخواهد خرامان‌خرامان حرکت کند. ما چه می‌دانیم در دل دریا چه می‌گذرد؟ وسط اقیانوس هم که بایستی، تا بی‌نهایت، آبیِ محزونِ دریا را می‌بینی که عاجزانه فریاد می‌زند و می‌خروشد؛ تقلا می‌کند تا به بلندای آسمان برسد؛ اما هرگز نخواهد رسید. بااین‌حال، تا ابد می‌خروشد. چه در نزدیک‌ترین نقطه به خشکی، چه در دورترین فاصله از آن؛ چه در سطح آب، چه در اعماق تاریک و مخوفش. در دلش چه پنهان کرده؟ در عمق تاریک و حزن‌آلود دلش چه رازی هست که این جوش‌ و خروش را به‌پاکرده تا صدایش به آسمان برسد؟ مگر دانه‌ها نمی‌رویند تا درخت شوند؟ مگر رود‌ها نمی‌روند تا به دریا برسند؟ پس دریا در پی چه می‌خروشد؟

گویی هنگامی که خورشید پرتو‌های درخشانش را در مرز بی‌انتهای آسمان و دریا مخفی می‌کند، دردهایش را به دامان وسیع دریا می‌سپارد و رهسپار طلوعی دوباره می‌شود. همان‌گونه که ابر در امتداد دریا می‌گرید و دریا شوردلانه پذیرای اشک‌های اوست. گویی کوه، رود، دانه، خورشید و ابر در چرخه‌ای ابدی گیر افتاده‌اند. این دریاست که آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد و نقطه اتصال آن‌ها است. تنها دریاست که می‌داند در پس نظم بی‌رحمانه دنیا، چه نهفته‌است.

دریا سکوت بی‌انتهای آن‌ها را با خروش ابدی خود پنهان می‌کند، بهای سکوتشان را می‌پردازد و راز دل‌های دردمندشان را در اعماق خود محفوظ می‌دارد. هرچه عمیق‌تر می‌شود ظلمت و تاریکی بیشتر و بیشتر همه جا را دربرمی‌گیرد. از همین‌روست که تماشای دریا حزن‌انگیز است.

افسوس که این نیروی سرسخت، این جاذبۀ لعنتی، او را به حال خودش رها نمی‌کند تا به آسمان برسد. تا بالأخره زبان باز کند و از ابر بپرسد برای چه می‌باری؟ از خورشید بپرسد برای چه می‌تابی؟ از کوه بپرسد تا کی ایستاده به افقی دوردست خیره می‌مانی؟

آن‌وقت شاید به خودشان بیایند، از بند زنجیرهایشان رها شوند، نخ‌های خیمه‌شب‌بازیشان را پاره کنند و همه‌چیز را آزادانه برهم‌زنند. کوه جاری شود و ابر آرام گیرد. حتی روزی برسد که خورشید هم دست از تابیدن بردارد. اما آن‌وقت چه بر سر دریا می‌آید؟ وقتی نه ابری باشد که ببارد و نه خورشیدی که بتابد، آیا همچنان دریایی خواهد بود؟


دریازنجیرخروشخروشیدنرهایی
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»، نشریۀ انجمن علمی-دانشجویی دانشکدۀ مهندسی شیمی و نفت دانشگاه صنعتی شریف / کانال تلگرام ما: https://t.me/dardaneshkadeh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید