ویرگول
ورودثبت نام
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»
خواندن ۳ دقیقه·۴ ماه پیش

سرایندۀ پارسی‌گو

تقویم‌ها گفتند | محمد بابازاده

بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی

گاه از دلواپسی‌های روزانه‌ام فارغ می‌شوم و ذهنم سمت افکار ناکجاآبادی‌ام می‌رود؛ این بیتِ منتسب‌به فردوسی، عضوی از همین افکار است. با خود فکر می‌کنم که آخر نمی‌شود یک زبان را در ماهیت زمانی‌اش زنده نگاه‌ داشت، احتمال زیاد پارسی‌ای که زبان فردوسی بوده تا الان هزاربار مرده است. مثلاً حکیم فردوسی به ‌هیچ‌ عنوان نمی‌تواند از کلمات فرانسوی، انگلیسی و گاهی عربی که ما استفاده می‌کنیم، سر درآورد؛ این خاصیت زبان و زمان در کنار یکدیگر است و ما آدم‌های کوچک نمی‌توانیم جلویش را بگیریم.

پس منظور فردوسی چیست؟

این «پارسی» زنده‌شده به دست او دقیقاً چیست که این‌گونه باور دارد عمری به پایش ریخته و ثمره‌ای بزرگ به‌جا گذاشته‌است؟

نظر من (باز هم از خود نقل می‌کنم «نظر من») این است که حکیم از پارسی در قالب‌هایی فراتر از سخن‌های روزانه حرف می‌زند؛ گرچه ماهیتِ تعریفی ادبیات را حفظ می‌کند. زبان در ساده‌ترین تعریف خود، وسیلهٔ انتقال پیام است و در کنارش، ادبیاتِ انتقال پیامی است آمیخته به هنر. در ذهن من، این «زنده کردم» به فعل «انتقال دادم» تغییر می‌کند. انتقال هنری که قوت غالب فارسی است و پیامی که به‌دنبال شکستن تابعیت زبان از زمان نیست؛ بلکه بیشتر هنر و داستان یک ملت را در پوستهٔ ادبیاتش حفظ می‌کند.

این روزها اما زبانمان بیش‌ازپیش آمیخته با این دهکدهٔ بزرگ جهانی که اینترنت نام دارد، حالت گفتاری خودش را عوض می‌کند. آیا مشکل اینجاست؟ آیا می‌توان در مقابلش ایستاد؟ نه، نمی‌شود. این سیر زمان است. پس فردوسی برای زنده نگاه‌داشتن ادبیات ملتش چه کرد؟

داستان گفت و داستان‌ها را جمع کرد. این تنها حالتی بود که می‌توانست ادبیات یک ملت را نجات دهد؛ با روایت‌کردن از داستان‌ها و نگاه‌داری درستشان تا به دست بعدی‌ها برسند. روایت‌های فردوسی از داستان‌های دهقانان، زمانش و هنرش را در حصار کتابش قفل نمود. این‌گونه بود که به‌قول خودش پارسی را زنده کرد. این‌گونه بود که ادبیات را انتقال داد؛ نه زبان را. این‌گونه بود که هنر را به نسل بعدی‌اش رساند و در کنار هنر، حرف تاریخ را گفت.

آیا این سیر شکسته‌شده که حال نگرانیم؟

بعد از فردوسی تا سالیان زیادی شاعرها و نویسندگان تاریخ و هنرشان را در قالب ادبیات انتقال دادند. به‌گونه‌ای که از هر دوره و موقعیت جغرافیاییِ فارسی‌زبان، می‌توان اندیشه و هنری برداشت. هرچقدر دنیا وصل‌تر شد، نوشته‌ها نیز بیشتر نقل‌هایی مشترک با استفاده از هنر‌‌هایی متفاوت شدند که تاریخ ملت‌ها را بیشتروبیشتر نمایان می‌ساختند. عموم کتب رمان موفق دوران معاصر ایران درمورد کش‌مکش‌های سیاسی و زندگی آدم‌های کوچک درمقابل وقایع بزرگ‌اند. کتاب‌هایی چون «سمفونی مردگان»، «چشم‌هایش»، «همسایه‌ها» و هزاران مثال معاصر دیگر. این سیر در دوران ما نیز ادامه داشت؛ گاهی در کتب داستانی، گاهی در فیلم‌ها و گاه نیز در اشعار.

پس مشکل کجاست؟

به‌نظر من، ادبیات ما در این کش‌مکش بی‌پایان دنیای پیام‌ها به‌علت کم‌کاری مسئولین عزیز، کم آورده‌است. سیستم آموزشی را آن‌قدر نقد کرده‌ام که دیگر حتی نمی‌خواهم درمورد وضعیت اسف‌بارش حرف بزنم. آن به کنار، ادبیات ایرانی دارد محو می‌شود. در این عرصه‌ای که زبان‌هایی چون ژاپنی به‌علت حجم بسیار زیادِ داستان‌گویی جذابشان و تبلیغاتِ به‌جا، صف‌آرایی می‌کنند و مطالبی چون هایکوهای ژاپنی از شعرهای فارسی معروف‌ترند، دیگر لازم نیست که من دست به نقد بزنم. عرضهٔ ادبیات ما کم است و ‌به‌نظرم می‌رسد که این کودک یتیم دوران ما، بسیار زودتر از زبان گفتاریمان خواهدمرد و نتیجه می‌شود همین کتاب‌هایی که وسط ناکجاآبادِ قفسه‌ها خاک می‌خورند.

حالا چه می‌شود کرد؟

می‌توان نوشت، نقل کرد، خیال کرد و ساخت. ما آدم‌هایی نیستیم که بخواهیم ادبیات را تنها و با زور خود زنده نگاه‌داریم؛ ولی می‌توانیم احتراممان را به زبان و ادبیاتمان در قالب استفاده از آن به‌جا آوریم. این نهایت احترام و تلاش در زنده‌ نگاه‌داشتن یک زبان است؛ اینکه ازطریقش زندگی‌هایمان را حداقل برای خودمان، بنویسیم و نوشتن مخصوصاً به زبانی که به اندازهٔ فارسی مجهز به وسایل ابراز است را تا جایی که می‌توانیم تمرین کنیم. پس بنویسید و نقل کنید پارسی را پاس بدارید، دوستش بدارید و همان‌گونه که زبان غزل‌های عاشقانه است، به او عشق بورزید.

فردوسیشاهنامهادبیات پارسیادبیاتزبان
نشریۀ دانشجویی «دردانشکده»، نشریۀ انجمن علمی-دانشجویی دانشکدۀ مهندسی شیمی و نفت دانشگاه صنعتی شریف / کانال تلگرام ما: https://t.me/dardaneshkadeh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید