داریوش اسماعیلی
داریوش اسماعیلی
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

با نوشتن ؛ افکارت را ماندگار کن!

این شعاریه که صفحه اول ویرگول نوشته شده که امروز منو به تفکر وادار کرد و ترغیب شدم براتون یه نوشته ازخود به جا بگذارم باشد که یادگار بماند!

به روزگار نوشتم خطی ز دلتنگی...
به روزگار نوشتم خطی ز دلتنگی...

خوب اول بگم که با این جمله موافق نیستم! شاید بپرسید چرا؟ نپرسیدین؟ ایراد نداره خودم میگم بهتون. افکار و تفکرات به نظرم ثابت نیستند و در هر مقطعی آدم یه جور فکر میکنه و بسته به حال و روزش فکرای مختلف داره.اصلا دلیل اینکه ما فکر میکنیم اینه که یه چیز مسلم و قطعی نیست مثلا ازمون میپرسن به نظرت فکر کردن خوبه؟ ما هم نظری به آسمان مخصوصا اون گوشه بالا سمت چپ میندازیم و در حالیکه لبهایمان را نیمه گاز میگیریم و میگیم اوووممم..... بزار فکر کنم! بعدشم میگیم عرض میشه که از نظر من (اینجا نظر نتیجه فکر کردنه) اینه که فکر کردن زیادی اصلا خوب نیست! یکی نیست بگه پس چرا اینقدر فکر کردی! تازه وقتی یکی داره لای زیمبالا خودشو فشار میده تا بلکه گره ای از مشکلاتش را حل کنه هولش میدیم توی هوا و میگیم اینقدر فکر نکن درست میشه!!!

خوب حالا وقتی که فکر ثابت نیست و مدام تغییر میکنه و امروز در مورد یه موضوع یه فکری داریم و فردا فکرمون درموردش عوض میشه ؛ چطوری نوشتن افکار میتونه ماندگاری بیاره؟ بحث فلسفی شد!!

می اندیشم پس هستم!؟
می اندیشم پس هستم!؟

یاد تعریف خط و نقطه افتادم که توی مدرسه بهمون میگفتن. خانم معلم (دبستان زمان ما تا کلاس پنجم معمولا خانم معلم بود بعد یهو آقا معلم میشد توی راهنمایی! نمیدونم چرا ولی خوب اینطوری بود دیگه. الانم اینطوریه؟ نمیدونم و بررسی هم نکردم راستش) ؛ عرض میکردم خانم معلم میگفت که نقطه یه چیزیه که نه طول داره نه عرض داره (توی ریاضی ارتفاع نبود اونموقع ها!!!) و وقتی تعدادی نقطه کنار هم قرار میگیرند خط را تشکیل میدن! عقلمون نمیرسید بپرسیم وقتی نقطه طول و عرض نداره چطور کنار هم بزاری خط میشه که طول و عرض داره؟ مگه از هیچ میشه چیزی بوجود بیاد؟ عرض میشود که.... بگذریم!

خلاصه اینکه این عنوان "با نوشتن ؛ افکارت را ماندگار کن!" خیلی هم باکلاسه ولی به نظرم واقعی نیست.شاید هم همین غیرواقعی بودنش آدم را به هیجان میاره تا چیزی بنویسه.
مثل خود من که با خوندنش دچار هوش هیجانی شدم و این قلم فرسایی را در وصف تفکر انسان وضع نمودم!

یاد یه داستانی افتادم که شاید به این موضوع ربط داشته باشه و شاید هم نداشته باشه از الان بگم که بعدش حرف درنیارین واسم:
یه اتاق کار داشتم که خیلی بزرگ بود و یه تخته وایت برد خیلی بزرگ هم توی یکی از دیوارهای بزرگش نصب بود! یادم رفت بگم یکی بود یکی نبود که از همه عالم بزرگتر بود ....

هر هفته روزهای شنبه یک جمله خوب و باحال و تفکر انگیز ؛ روی وایت برد مینوشتم.البته یه گوشه تا بقیه تابلو خالی بمونه برای نوشتن کارها و برنامه ها و جلسات و غیره! همکارهای شرکت میدونستند و در طول روز یا هفته میومدند اتاقم و اون نوشته را میخوندند و در ساعات نهاری ؛ درموردش باهم گپ میزدیم. چیه خوب؟ اون موقع ها استاتیوس و استوری نبود که زرت و ذرت نوشته بزاریم ملت بیان لایک کنن و کامنت بزارن (ببخشید عصبانی شدم یه لحظه).

بهرحال خیلی حال میکردم از اینکه تفکرات و تصورات بر روی تخته سفید نوشته میشد و بهانه ای بود برای گفتگو و نزدیکی اندیشه ها. تا اینکه یه روز یکی از اساتید برجسته فیزیک که یادش گرامی ؛ اومد توی اتاقم.با دیدن جملات حکیمانه من یک نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و مکثی کرد... من فکر کردم الان جوابی کوبنده میده بهم که برم بچسبم به اونور تخته وایت برد! اما....

استاد تخته پاک کن را برداشت و خیلی آروم نوشته ها را پاک کرد... من بهت زده شده بودم... بعد یه چیزی گفت که الان حدود 15 ساله توی یادم مونده و نمونه ای از همین افکارهای ماندگار شده! و اینکه چی فرمود را عرض میکنم خدمتتون:

* میدونی چرا آدمها جمله های عجیب و خاص را دوست دارند؟
- چون خیلی از این جمله ها غیر واقعی یا ناشدنی است.

مثلا شما بنویس "وقتی تشنه هستی آب بخور!" این جمله را چند نفر لایک میکنند یا میپسندن؟ خیلی کم.تازه مسخره میکنن که چی؟ اینم نوشتن داره؟!! ولی حالا بنویس: "به دنبال تشنگی باش بجای آنکه به جستجوی آب باشی..." همه میگن به به ! چقدر حکیمانه.عجب گردوی پر مغزی و شاید خیلی هم دربارش بحث بشه شایدم نشه البته! اما خوب چرا جالب بود برای اینکه آخه کدوم آدم احمقی خودآزاری داره بره دنبال تشنگی؟! اینجوریاست دیگه! هرچی نوشته ها تخیلی و تصوری و تمثلی و توسلی و تناسلی و ... (قافیه است دیگه اومد حالا شما به بزرگی خودت ببخش) باشه بیشتر میگن عجب چیزی گفت یارو! صدجا کپی میکنند و خلاصه که بازار داغی داره....

نتیجه اینکه افکار میتونن ماندگار باشن به شرط آنکه بر اساس توهم و تاثر نباشن و کمی هم مطالعه و تحقیق چاشنی داشته باشند که البته به نظرم دیگه فکر نمیشه گفت بهشون و همون نظر و عقیده بگیم بهتره. یعنی شاید بتونیم بگیم که:

با تفکر ؛ نوشته هایت را ماندگار کن...

اگر طولانی شد معذرت میخوام. میدونم این نوشته ایراد زیاد داره چون درموردش فکر نکردم و بقول معروف فکر نکرده نوشتم چون عادت دارم نوشته را یکجا بنویسم بدون پیش نویس قبلی.برای همین هم یک نوشته بدون فکر ممکنه ماندگار نشه و البته گفتم که افکار ماندگار نمیشوند زیرا در گذر زمان تغییر خواهند کرد و تغییر ، مخالف ماندن است. یاد این شعر افتادم که میگه:

دیدمش که میرود ؛ گفتم بمان! گفت پای برای رفتن است ؛ نه ماندن...

نوشتنتفکرماندگارطنزویرگول
بعضی وقتها دلم میخواد بنویسم ؛ همین!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید