روزتون بخیر. شنیدین میگن یارو فیل هوا کرده؟ یعنی یه کار خیلی سخت انجام داده؟! حالا من کشف کردم که فل یعنی خستگی و بند هم یعنی نتوانستن! حالا فل بند یا فیل بند را خودتون بفهمین چیه دیگه!!
حالا چی شد فیلم یاد آسمون کرد ، براتون میگم.
دیروز که تعطیلی بود تصمیم گرفتیم با خانواده فیل هوا کنیم ؛ یعنی توی این ایام کرونایی با جیب بی پول و البته سر زخم شده (از بس که هر وقت خواستیم بلند بشیم سرمون خورد به خط فقر) سعی کردیم یه جایی بریم بلکه بتوانیم کمکی به آلوده تر کردن شهر بکنیم.آخه دیدیم خوب نیست 3 ماهه موندیم توی خونه و خودمون را قرنطاین کردیم ولی ملت ماسکش ندارند و الکل را به جای اینکه بمالند دارن میخورن!
خلاصه کلی تحقیق و جستجو کردیم و یه آژانس مسافرتی پیدا کردیم به اسم آرامش سفر! خداییش هم سفر آرومی را داشتیم. یک اتوبوس از اون خوب خوبا که مسافر ها را دو صندلی درمیون نشونده بود و کلی فاصله اجتماعی و چپ میرفتی میومدی ژل ضدعفونی میزد و دستکش و ماسک و خلاصه رعایت دیگه!
گفتم خوب خوبا... آقا نگم از مسافر ها و همراه های خوبش... ( نمیگم دیگه!)
خلاصه سر صبحی یا دقیق تر بگم نصفه شبی راه افتادیم رفتیم سوار شدیم و کپتین (با کلاس بخونین نگین کاپیتان) که ایشون هم آرامش زیادی داشت و فکر کنم اصلا صداشو نشنیدیم توی کل سفر ، راه افتاد به سمت مسیر. راستی یادم رفتم بگم کجا رفتیم! رفتیم فیلبند.
این که فیلبند کجاست را توضیح نمیدم برید سرچ کنین خودتون اما خیلی با سفا بود.(صفا درسته یا سفا؟!)
آقا همچی ابرها زیر پات بودند که فکر میکردی کنار دریا واستادی و دلت میخواست شیرجه بزنی که البته عقل محترم یقه ات را میگرفت و نمیزاشت.
توی همسفرها دوستان خیلی خوبی بودند که نمیتونم ازشون صحبت کنم چون حواستون پرتشون میشه و دیگه به من توجه نمیکنین اما یه آقا محمدرضا بود که وقتی عکس پروفایلش را دیدم عاشقش شدم... سو تفاهم نشه ها ؛ یعنی شیفته اش شدم.حالا فکر کن وقتی خودش اونجا بود و با صدای قشنگش آهنگ میخوند چه کیفی میکردیم همه! آخرش هم بخاطر طنازی و مرام و باحال بودنش برنده یک سفر رایگان شد! اینجا دیگه حسودیم شد و توی دلم گفتم کاش منم عکس پروفایل خودمو عوض میکردم...
درباره خانمهای توی گروه نمیتونم حرفی بزنم چون یا درباره من حرف در میاد یا درباره اونها! اما همگی خانم بودند.بدون معاینه میشد اینو فهمید! (خدایا این چشم پاک را از من نگیر.)
چون خانمها مقدم بودند مقدمه شدند که از آقایون هم بگم واستون... همگی آقا... مثل خودم ؛ یکی از یکی هم نداره همه خوب بودند.چرا فرق بزارم دعوا راه بیفته بعدا؟
اما یه عکس گذاشتم براتون بالا نوشتم زیرش داستان داره.حالا داستانش را بگم واستون...
توی اون ارتفاع بالا و دل انگیز که آدم حس میکرد به خدا خیلی نزدیکه ولی حقیقتش این بود که خدا به آدم نزدیک تر بود ؛ دو تا نکته قابل توجه بود.یکی اینکه شهرداری سطل زباله گذاشته بود و مردم برای اینکه سر کارگرهای شهرداری گرم بشه و بیکار نباشن ؛ آشغالها را مینداختن اینور اونور! دوم اینکه توی کل اون منطقه فقط یک سرویس بهنداشتی بود که واسه اینکه مردم تصمیم درست بگیرند و الکی وقتشون تلف نشه ؛ از همه مراجعین محترم (محترمه ها مجانی بود) نفری 1000 تومن میگرفت و کارت خون هم نداشت! حالا اینکه با دست آلوده پول را که خودش آلوده است بدی و بقیه اش را بگیری چقدر میتونه کمک کنه در جهت بهداشت ؛ بماند...
بهرحال جای همتون سبز ؛ رفتیم و کلی کیف کردیم! راستی یادم رفت بگم نهار هم جوجه ای زدیم به بدن که موها سیخ شد که البته قبلش جوجه را به سیخ زده بودیم اونم تلافی کرد.
عصر هم با سلام و صلوات و در برخی شیب های تند و پرپیچ دعای دیگر خوندن ؛ راه افتادیم به سمت تهران خودمون و وقتی به منزل رسیدیم با همه این همه کیف و لذت با خودمون چی گفتیم؟! گفتیم هیچ کجا خونه آدم نمیشه... حالا نمیدونم مشکل از خونه است یا آدم ! راستی ما که مستاجر هستیم باید بگیم هیچ کجا خونه صابخونه نمیشه؟ این سئوال خیلی وقته فکرمو مشغول کرده...
حالا فهمیدین چرا میگن فیل هوا کردن؟!