samaneh khalili
samaneh khalili
خواندن ۳ دقیقه·۶ روز پیش

چرا دل کندن از یک رابطه نیمه‌کاره این‌قدر سخت است؟


گاهی رابطه‌ای را تمام می‌کنی که نه اسم رسمی داشت، نه تعهدی مشخص، نه برنامه‌ای برای آینده. اما با این حال، بعد از جدایی، انگار قلبت از جا کنده شده باشد. این تناقض عجیب است: چطور چیزی که «رسمی» نبود، این‌قدر می‌تواند ویرانگر باشد؟

به‌عنوان یک روانشناس، بارها از مراجعانم شنیده‌ام:
«رابطه خاصی نبود، ولی چرا این‌قدر درد داره؟»

حقیقت این است که رابطه نیمه‌کاره، یعنی معلق ماندن بین بودن و نبودن. یعنی نه رفتن را انتخاب کرده‌ای، نه ماندن را به رسمیت رسانده‌اند. در چنین رابطه‌ای، تو به‌صورت تمام‌قد احساس داری، ولی طرف مقابل هنوز ایستاده پشت درهای نیمه‌باز.

چرا این‌قدر سخت است دل کندن؟

رابطه نیمه‌کاره پایان ندارد؛ و مغز ما از چیزهای بی‌پایان می‌ترسد.
ما آدم‌ها برای وضوح ساخته شده‌ایم، برای تعریف، برای مرز. اما در این نوع رابطه، نه تعریف داریم، نه پایان رسمی. برای همین ذهنمان مدام درگیر می‌شود و هر لحظه‌ای می‌تواند بهانه‌ای برای دوباره برگشتن یا امیدوار شدن باشد.

از آن طرف، امیدی پنهانی هم هست—امیدی که شاید یک روز بالاخره این رابطه جدی شود. و همین امید است که ما را سال‌ها در یک فضای خاکستری نگه می‌دارد.

نشانه‌هایی که نشان می‌دهند وقت رفتن رسیده

اگر در رابطه‌ای هستی که:

  • مدت‌هاست ادامه دارد، اما هنوز هیچ هدف مشخصی در آن نیست
  • صحبت از آینده که می‌شود، سریع موضوع عوض می‌شود
  • همیشه در حالت انتظار هستی و از بیان احساس واقعی‌ات می‌ترسی
  • معرفی کردن طرف مقابل به خانواده‌ات برایت سخت است چون مطمئن نیستی از آینده این رابطه

بدان که شاید وقت آن رسیده واقع‌بینانه‌تر به ماجرا نگاه کنی.

تجربه‌ای که نباید بی‌اهمیت تلقی شود

بارها دیده‌ام افرادی که از رابطه نیمه‌کاره بیرون آمده‌اند، خودشان را سرزنش می‌کنند:
«مگه ما اصلاً رابطه‌ای داشتیم که من این‌قدر داغونم؟»

اما باید گفت: بله، رابطه‌ای بوده. احساسی بوده. وابستگی‌ای شکل گرفته. و همین کافی‌ست تا پایان آن، مثل پایان یک رابطه رسمی، دردناک و نیازمند ترمیم باشد.

در کلینیک روانشناسی سمانه خلیلی، با مراجعان زیادی روبه‌رو شده‌ایم که درست در همین وضعیت گیر کرده‌اند. نقطه اشتراک همه آن‌ها این است که نمی‌توانند از این رابطه مبهم عبور کنند چون فکر می‌کنند هنوز شاید «یک اتفاقی بیفتد».

حالا باید چه کرد؟

قدم اول این است که بپذیری: رابطه‌ای که تعریف ندارد، لزوماً سالم نیست. دوم، از خودت بپرسی:

  • آیا این رابطه مرا رشد داده یا تحلیل برده؟
  • آیا با او بودن به من حس امنیت داده یا تردید؟
  • آیا من در این رابطه خودم را بیشتر دوست داشته‌ام یا کمتر؟

این سؤالات ساده‌اند، اما جواب‌هایشان می‌توانند مسیرت را عوض کنند.

پایان یک رابطه، آغاز ترمیم است

قرار نیست با پایان رابطه نیمه‌کاره، تو هم فرو بریزی. اتفاقاً این همان فرصتی‌ست برای بازگشت به خود. برای ساختن دوباره عزت‌نفس. برای تمرین نه گفتن به چیزهایی که شایسته‌ات نیستند.

در سمانه خلیلی، ما کنار تو هستیم تا این مسیر را تنها طی نکنی. نه برای قضاوت، نه برای نصیحت؛ فقط برای اینکه کمک کنیم خودت را بهتر بفهمی و واقعیت رابطه‌ات را با صداقت نگاه کنی.

اگر نمی‌توانی دل بکنی، یعنی هنوز باید با خودت گفت‌وگو کنی

اگر با وجود همه نشانه‌ها هنوز دلت نمی‌آید بروی، شاید وقت آن رسیده که با یک روانشناس گفت‌وگویی جدی داشته باشی. گاهی فقط یک جلسه کافی‌ست تا همه چیز شفاف‌تر شود.

و اگر قرار است تغییری در زندگی‌ات بدهی، بهتر است از همین امروز شروع کنی.

تو شایسته رابطه‌ای شفاف و امن هستی، نه یک وضعیت خاکستری.

کلینیک سمانه خلیلی این‌جاست تا در این نقطه از مسیر، تو را تنها نگذارد. انتخاب این‌که چه چیزی را تمام کنی، گاهی خودش آغاز یک چیز بزرگ‌تر است: بازگشت به خودت.


رابطهدل کندنکات کردنروانشناس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید