سلام به همه
الان ساعت ۲۲:۵۸ ، مورخ پنجشنبه ۱۷ ام اسفند ۱۴۰۲. سوار قطار هستم از تهران به سمت شهرمون.چه حس خوبیه برگشت.کوپمون ۶ نفره است.۲ زوج و من و یک آقای دیگه.روی تخت سمت راست طبقه دوم خوابیدم.الان خیالم راحته ولی ساعت ۶:۴۴ عصر در حالی که داشتم به سرعت می دویدم تا از قطار جا نمونم، خیالم کاملا آشفته و پریشان بود. بالاخره رسیدم دم گیت و مامور بیسیم زد که یه مسافر اومده و بلیطم رو چک کرد که برم به سمت سکوی قطار.
آخه چمیدونستم قطار سر موقع حرکت می کنه! نه راستش می دونستم:) قبلا یه بار یه دقیقه زودتر هم حرکت کرده بود.ولی حالا بازم تجربه شد.
کم کم زندگی در خوابگاه داره مسئولیت پذیری رو در درونم گسترش میده. از نتایجش اینه که صبحی با یکی از هم اتاقی هام اتاقمون رو تمیز و جارو کردیم. من با پیش فرض ناهار پنج شنبه اولویه رزرم کردم که بشه به عنوان شام داخل قطار و دو تا ساندویچ نون و پنیر و گردو هم تو خوابگاه پپیچیدم برا صبحانه فردا. نظرتونه؟ :)
توی قطار تا الان اکثرن پادکست گوش دادم واقعا خوب بود و در کل پادکست گوش کردن خیلی عادت خوبیه.یعنی مفیده.
تکلیف ریاضی هم تا فردا شب دارم ولی تو خوابگاه حوصلم نگذاشت بنویسم. می گن بعضی کار هایی که می خوای انجام بدی رو به بقیه بگو تا برات تعهد ایجاد بشه و جدی تر دنبالشون کنی. از همین تریبون متنی می خوام اعلام کنم در ایام عید به عنوان یک دانشجو تنبلی مفرط را کنار خواهم گذاشت و به طور جدی درس هایم را دنبال خواهم کرد.امضا و اثر انگشت. 😅
برای اینکه هدف والام هم بهتر اجرا بشه احتمالا می رم سالن مطالعه کنار بچه های کنکوری میخونم.باشد که رستگار شویم. فردا ظهر که برسم شهرمون استراحت می کنم و تکلیفای ریاضی رو می نویسم. و از شنبه شروع می کنم.البته بماند که این هفته هم کلاسای دانشگاه برقراره. ولی خوب بعضی از استاد های خردمند کلاسارو مجازی کردن.
خواهر بنده در آخرین تماس تلفنی فرمودن که یک هدیه یا چیز خوراکی براشون ببرم.حالا من دقیق نمیدونم چی بخرم و کی بخرم.پیشنهادی دارید، خوشحال می شم.چندین سال هم ازم بزرگتره.نطر خودم بستنیه👍😅
داشتم فکر می کردم اگر از قطار جا می مونوم چی میشد؟! به ترز فجیعی بد می شد. یا میاس خودمو با ماشین برسونم قم که هزینش میشد اندازه کل پول قطار یا به تجربه دوستان گزینه بهتر برگشت به خوابگاه و خرید بلیط اتوبوس بود. ولی خب رسیدم.
توی زندگی هم همینه. گاهی از قطار بعضی نیاز ها، اهداف و حقوقمون جا می مونیم. سوال اینه که مقصر کیه؟ من میگم انصافا بقیه اطرافیان و حتی اشیاء تاثیر دارن ولی مقصر اصلی خودمونیم.باید قبول کنیم که تمام مسئولیت با خودمونه.
یک بحث دیگه هم ساختار اجتماعی جامعه و نیاز های جدید.اغلب اوقات فروشندگان و تولید کنندگان برای سود بیشتر خودشون، قطار هایی قرار می دن و مارو به هزاران روش تشویق می کنن که به سرعت سوار این قطار ها بشیم.گاهی اوقات هدف زندگی این وسط گم میشه و بعضی ها فقط سوار قطارای مختلفن!! دیگه حواسشون نیس قراره به جایی برسن.هر ایستگاه که پیاده میشن سوار قطار بعدی میشن. و اگر به قطاری نرسن اعصابشون خرد میشه و این پروسه ادامه داره.نظر شما چیه؟
الان ساعت ۱۱:۴۰ و من می خوام بخوابم.البته اگر خوابم ببره.
فعلا، سلامت باشید،خدانگهدار.