یک وحشی عمیق
یک وحشی عمیق
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

‌برونگرای درونگرا

شاید من درون‌گراترین برون‌گرایی باشم که تاکنون دیده‌اید. اگرچه در جمع‌های خودمانی و دوستانه همیشه گفته‌ام و خندیده‌اید، اما اگر کمی بیشتر دقت کنید می‌بینید که یکهو به غار تنهایی پناه می‌برم. مثلا قایمکی می‌روم دستشویی و به آینه خیره می‌شوم، مخصوصا وقتی همه در اواسط مهمانی در کنار آمار درآوردن از ته‌وتوی زندگی یکدیگر به میوه خوردن آن هم با کارد و‌چنگال مشغول شده‌اند. البته بعضی اوقات هم شرایط جمع به گونه‌ای است که خرس درونم اصلا از خواب زمستانی بلند هم نمی‌شود، چه برسد از غار تنهایی‌اش بیرون بزند. از گفت و شنودهایی که روح سرکش یه وحشی عمیق را قلقلک‌ ندهد، زود خسته می‌شوم. یکهو می‌بینید متکلم الوحده دارید حرف می‌زنید اما جوابی جز «چه بدونم، اینم هست دیگه، روزگاره خلاصه» نمی‌شنوید. آخر من حوصله تحلیل لباس فلانی و خانه بیساری را ندارم، مگر اینکه در قعر قهقهرا باشم از شدت حال بد و ناامیدی و بخواهم زردترین آدم دنیا شوم. اما تا دلت می‌خواهد بیا از تفاوت خلقیات هم سر در بیاوریم و از شگفتی خلقت، دهان دروازه کنیم! اصلا بیا روح فلان کس را تحلیل کنیم. خوبی‌هایش را گره کور بزنیم تا باز نشود. حوصله داشتیم عقده‌هایش را هم برایش بشکافیم. چهار پایه‌ام! تازه غیبت هم حساب نمی‌شود. روح است دیگر، می‌توانست آنجا باشد و بشنود. شما هم خودتان را بیشتر بشناسید و روحتان را با علاقه‌مندی‌هایش سیراب کنید. حتی علاقه‌مندی‌های زرد و آبکی. قرنطینه است دیگر، فشار می‌آورد به چندجا!

برونگرادرونگرامهمانیتنهایی
یک مغز پرکار، یک تیروئید کم‌کار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید