sadinam
sadinam
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

قناری از نزدیک

خونه مون یه پاسیو بزرگ داشت که یک فیلتوس سه متری و دو سه تا درختچه تزیینی دو سه متری، زیبایش می کرد. آشنایی با دوستی که علاقه مند به قناری بود، منو به هوس انداخت که چند تا قناری بخرم و از دلنوازی چهچه اونا لذت ببرم. به نظرم پاسیو با حضور چند پرنده ظریف و خوشرنگ باصفاتر میشد. سری به یک پرنده فروشی زدم. تنوع قناریها و قیمتهای عجیب غریبی که هر کدوم داشتند، غافلگیرم کرد. دقتی به توضیحاتی که فروشنده برای هر نوع میداد ، نداشتم. واسه من نژاد قناری مهم نبود و صرفا می خواستم بخونه. شاید هم فقط هوس کرده بودم چن تا قناری داشته باشم. دست آخر با هف هشت تا قناری جورواجور نر و ماده، یه قفس، مقداری دان قناری، چن تا لونه پرنده، ظرف مخصوص آبخوری و ظرف دان از مغازه بیرون آمدم. دستورالعملی هم نوشته بودم که چه غذایی باید بخورن و چند روز یکبار زرده تخم مرغ بهشون بدم و چیزهای مشابه.

نکته ای که خلاف انتظارم بود، اینکه قناریها وقتی بیشتر میخونند که جدا از هم نگهداری بشن. وقتی کنار جفتشونن، دیگه رویایی ندارن که اونو با صدای بلند فریاد بزنن. کارها یه اصولی دارن که باید مطابق اون انجام بشه. ولی ما خیلی وقتا تبعیت نمی کنیم و اونجور که دلمون میخواد، صورت میدیم، بدیهیه که نتیجه دلخواهو نمیگیریم. چاره ای نبود. شرایطشو نداشتم که چن تا قفس با چن تا پرنده جدا از هم نگهداری کنم. اصلا حوصله اینهمه رتق و فتق نداشتم. من جزو اون دسته آدمایی نیستم که بتونن هر روز کارهای پرمشقتو انجام بدن. با خوشحالی وارد خونه شدم. لونه های پرنده را لای شاخ و برگ درختچه ها و روی دیوار پاسیو، جاسازی کردم. دو سه تا ظرف مخصوص آب قناری را نصب کردم. چند تا ظرف دان قناری را کف پاسیو گذاشتم. درب قفس را باز کردم تا قناریها با خوشحالی پر بکشند و هر کدوم شاخه ای را برای نشستن انتخاب کنند. بعد هم کنار پاسیو، روی زمین خوابیدم و مسحور تماشای آنها شدم. قناری دوستایی که میشناختم، یک یا دو قناری داشتن و من یهو، هف هشت تا با هم خریده بودم. قناریها از خوشی حضور در یک جای وسیع، شروع به خوندن کردند. دلمو قرص کردم که پرنده فروشه اشتباه گفته و پرنده ها از نبودن در قفس بیشتر لذت می برند و ما هم از این دلخوشی اونا بهره مند میشیم.

چند روزی نگذشت که قناریها دو تا دو تا با هم جفت شدند و لانه ای را برگزیدند و تخم گذاشتند. خیلی زود قناریهای ما دو برابر شدند. جوجه ها رشد کردند و به پرنده های بالغی تبدیل شدند. باز تعداد لانه ها را افزایش دادیم. حالا پاسیو حال و هوای جدیدی داشت. هر چه پیش می رفت، گیاهان رو به نابودی می گذاشتند و پرنده ها افزایش پیدا می کردند. فقط فیلتوس بود که هنوز سرپا بود. شاید چون برگهایش را دوست نداشتند. ولی برگهایش بیشتر رنگ فضله پرنده شده بود تا سبز سیر. منم روزی یکی دو ساعت کنار پاسیو دراز می کشیدم و زندگی پر شور این پرندگان خوش تراشو نظاره می کردم. انگار به یکی از تفریحات دایمی من تبدیل می شد. یا قرار بود یک تز در مورد زندگی قناریها بنویسم که اینقدر دقت می کردم.

چند ماه بعد تعداد قناریها آنقدر زیاد بود، که با هر هراسی، همه که با هم می پریدند، موجی از پر و پرز از درز دربهای پاسیو بیرون می زد وکمی ما را نگران بروز حساسیت می کرد. یکی از نکات جذاب، رفتارهای متفاوت قناریها بود. ما اکثرا پرندگان و موجودات را از دور می بینیم و شاید فک کنیم هر گروه از موجودات کاملا مشابه همند و حداقل چیزی بعنوان خصوصیات اخلاقی برای آنها متصور نیستیم و این موضوع را کاملا منحصر به انسانها می دانیم.

قناریها که با هم جفت می شدند، تخم می گذاشتند و باید تخمها را گرم نگه میداشتند. تعدادی از جفتها به نوبت روی تخم می خوابیدند و دیگری فرصتی برای آب غذا خوردن و استراحت بر شاخه ای پیدا می کرد و با نوکش به نظافت تک تک پرهایش می پرداخت. پس از آنکه جوجه ها از تخم بیرون می آمدند، هم نر و هم ماده وظیفه غذادادن به جوجه ها و گرم نگه داشتنشان را به عهده می گرفتند. در برخی زوجها، پرنده نر دخالتی در امور نمی کرد و فقط پرنده ماده بود که روی تخمها می خوابید. وقتی تشنگی و گرسنگی فشار می آورد، چند لحظه لانه را ترک می کرد، آب و دونی میخورد و بلافاصله برمی گشت و دوباره روی تخمها می نشست. این ماده ها که نرهایشان بی وفا می نمودند، جوجه هایشان را به تنهایی غذا می دادند. بر روی تخمها و یا در کنار جوجه ها به نظافت بالهایشان می پرداختند. یکی دو زوج هم بودند که پرنده ماده از زیر وظایفش شانه خالی می کرد و تنها پرنده نر بود که وظیفه نگهداری از تخمها و جوجه ها را بر عهده داشت. ولی سری بعد هم دوباره همین نر و ماده با هم جفتگیری می کردند و حساسیتی بر بی وفایی زوج به چشم نمیخورد. انگار به راحتی با شرایط کنار می اومدند و مانند ما کینه ای بدل نمی گرفتند و یا دلخور نمی شدن. چند زوج دیگر به این گونه عمل می کردند که ماده بر روی تخمها می خوابید و صرفا زمانی که برای خوردن و آشامیدن لانه را ترک می کرد، پرنده نر مراقبت را به عهده می گرفت. در این میان یک قناری نر جلب توجه می کرد که زوجی نداشت و تنهایی را ترجیح میداد. عجیب اینکه هر دو پرنده ای که جفتگیری می کردند، درست لحظه ای که پرنده نر پرمی کشید و در حالی که ماده هنوز خف کرده بود، این نر شیطون خودش را به پشت پرنده می رساند و با آن ماده جفتگیری می کرد و بدون توجه به تعجب قناری ماده، که نمی فهمید چه شده، به سوی شاخه ای پر می کشید و ضمن گذران عمر خود به تنهایی، منتظر فرصتی اینچنین می ماند. در این موارد جفت نر هم عکس العملی نشان نمیداد. نه احساس گناهی بود و نه عرش خدا به لرزه درمی آمد.

مشابه همین موضوع را در یک مستند گوزنها می دیدم. گوزن قوی و مسنی، حرمسرایی برای خود ایجاد کرده بود و با هف هشت ماده، کامروایی می کرد. با قدرتی که داشت، اجازه نزدیک شدن به نرهای جوانتر را نمیداد. جالب اینکه در یک صحنه، یکی از نرهای قویتر، بخود اجازه داد که وارد قلمرو گوزن حاکم بشه. گوزن حاکم بلافاصله برای تادیب این گوزن خاطی، با او درگیر شد و به جنگ پرداخت. در این فرصت گوزنهای نر جوان، خود را به ماده ها رساندند و با آنها جفت گیری کردند. گوزنهای ماده مقاومتی نشان ندادند. لابد آنها هم بدشان نمیومد طعم یک گوزن جوانتر را تجربه کنند.

شاید همین خصوصیات اخلاقی مشابه جامعه انسانی، باعث شده که چینی ها معتقد شوند، انسانهای منزه، قبلا یک نوع حیوان خوب بوده اند و پس از مرگ، روحشان در کالبد گونه ای دیگر حلول می کند و به همین منوال در مورد انسانهای بدطینت.

محمد تقی سعدی نام

آبان ۱۳۹۹

Www.sadinam.com

sadinamقناریگوزنگناهداستان
دلنوشته: داستان، اجتماعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید