آدم ها گاهی دوست دارند قدم بزنند
و به هزار فکرِ نکرده بپردازند !
بعد باران بزند
و اصلا نفهمند کِی خیس شده اند ...
آدم ها دوست دارند دیوانه باشند !
آهنگِ مورد علاقه شان را رویِ جدولِ کنارِ خیابان بلند بلند بخوانند ...
هوا را با تمام جدول مندلیفش نفس بکشند
و از تهِ دل بخندند ...
چند شاخه گل بخرند ، ساقه یِ آن را کوتاه نکنند و معتقد باشند همینجوری اش هم خیلی دوست داشتنی تر است ...
سیبِ قرمز را با تمامِ وجود گاز بزنند که ترکش هایش بپرد اینور و آنور !
آدم ها ، خیلی چیز ها دوست دارند
اما یادشان میرود که می توانند آن ها را داشته باشند ...