احتمالاً آخرین چیزی که برایتان در طول زندگی مهم خواهد بود، توضیحاتی در بابِ «ریش» من است. اما ریشهای من این روزها، در مرحلهی جالبی قرار دارند. آنها تا به حال اینچنین بلند نشده بودند. البته ریشهایم خیلی بلند نیست. برای فهمِ بیشتر، ابیِ خواننده را در ۴۰ سالگی ببینید. ریشهایم در همان سطح است. اما خب من هیچگاه نگذاشته بودم چنین برای خود قد بکشند. بگذارید مثالی بزنم. هفتهی پیش من برای اولینبار در زندگیام ریشهایم را با شامپو شستم. همیشه به خاطر دانههای سفیدش، آنها را از ته میزدم تا معلوم نشود دارم پیر میشوم. امروز اما ریشهایم بلند شده و تعداد دانههای سفیدش با دانههای سیاهش در حال برابر شدن است.
این همه اطلاعات مفید دربارهی ریشم را خواندید تا بدانید این تغییر اساسی، مرهونِ حضورِ «ح جیمی» است. این تنها یکی از تغییراتیست که حضورش در زندگیام رقم زده. همین که میدانم دوست دارد ریش بگذارم تا به قول خودش «پسر خوشگل» به نظر نیایم و حداقل در ظاهر، عاقلهمرد بزنم.
ریش تنها یک مثال است. حضور او خیلی چیزها را تغییر داده. حسود شدهام! (که این یکی البته خوب نیست) اما بیشتر کار میکنم، به فکر ازدواج افتادهام (چیزی که در ۳۲ سال گذشته از آن فرار میکردم)، چیزها را دو نفره میبینم، داشتن چیزی در دستان او با داشتنش برای خودم تفاوتی نمیکند و هزار تغییر ریز و درشتِ دیگر.
خودم اسمِ این دوران را دورانِ «پسا حجیمی» میگذارم. و این تغییرات -که هر روز در حال بیشتر شدن است- زیباست. تغییراتی که یار رقم میزند. حضورش، خندههایش و نفسِ عمیقِ توی آغوشش با تو کاری میکند که چیزهایی را -هرچند کوچک و بزرگ- در خودت عوض کنی.
عکسِ پایینی را ببینید. عکسی ناپیدا از «ح جیمی»ست. وقتی که روی بالکن خوابگاهش نشسته و برایم از اخوان ثالث میخواند. همین بهانه، باعث شده من به طرزِ غیرقابلباوری خوشقول باشم و هر شب در ساعتی مقرر، زیر بالکنِ خوابگاهش حاضر شوم. -بماند که میدانم بعضی وقتها حوصلهام را ندارد-
اگر اینجا را خواندید برایم بنویسید. از تغییراتی که حضور یار در شما ایجاد کرده. هر چه باشد، برای من یکی مبارک است. من باید وقتی او یار من است، آدمِ بهتری باشم. عوضیِ درونم را بکشم و کسی باشم که او به راحتی بتواند با افتخار به روح و جسمم تکیه کند. هیچچیز زیباتر از طریقتی که روح شما برای بهترشدنی که حضور یار در شما میطلبد، نیست. هیچچیز.
پینوشت اول: تا پخته شود خامی...