دیر و زود
دیر و زود
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

قسمت نوزدهم _ ترک سایه


در آخرین روزهای مهر 1403، فصل تازه‌ای را در زندگی حرفه‌ای‌ام آغاز کردم. این روز، نه تنها پایان یک همکاری بلکه آغاز یک تجربه جدید بود، تجربه‌ای که با خاطرات و درس‌های بسیاری از آژانس تبلیغاتی سایه به یادگار می‌ماند. سایه برای من مثل یک جهان خلاقانه بود که هر روزش ترکیبی از ایده‌پردازی‌های تازه و دستاوردهای جدید بود.

ترک کردن چنین فضایی به سادگی نبود، اما این تصمیم در مسیر رشد و تکامل شخصی‌ام جایگاهی ویژه داشت. حالا با این تجربه‌ها و درس‌هایی که از سایه با خود دارم، آماده‌ام تا در صفحه جدیدی که پیش رویم باز شده، ماجراهای تازه‌ای را رقم بزنم.

این پستی بود که در اینستاگرام و لینکدین گذاشتم و بعد از آن سایه را ترک کردم. اینکه حال روز من در این متن توصیف شده باشد یک افسانه است. اما نگاه حرفه ای به کار طبیعتا غلبه کرد. من یاد گرفتم که همیشه میتوان یک مکان را ترک کرد و اصرار به ماندن بی دلیل نیست. گاهی ما از محیط کاری خود خسته شده ایم و شاید گاهی بهانه گیری علت اصلی است. به هر روی من سایه را ترک کردم.

در طول این ده سال همکاری چه انسانهایی آمدند و رفتند. فارغ از اینکه چقدر از لحاظ حرفه ای قدرتمند بودند و شایسته جایگاه خود، اما آمدند و رفتند. در طول این ده سال من از یک کارشناس به یک مدیر تبدیل شده بودم. دقیقا تمام مراحل را جهت دریافت این پست طی کردم. همه را به صورت تجربی بدست آوردم. دور از حق نیست که دانسته ها و علوم مرتبط با علم مدیریت در این محیط تقریبا بی فایده خواهد بود چرا که تمام تصمیمات در بازه های زمانی کوتاه مدت انجام شده و عملا نقشه ای بلند مدت وجود ندارد.

وقتی به پشت سرم نگاه کردم، سایه را بهشتی دیدم که گویی در میان آن برزخ سر برآورده بود. سایه دوست داشتنی بود و آن چیزیست که من میخواستم و حالا باید آن را ترک میکردم. بدون اجبار و از روی خواست خودم. این بسیار سخت بود و من این تصمیم را گرفته بودم.

به خاطر دارم روزی که میخواستم از سایه بروم دوست داشتم با تمامی تیم ها عکس یادگاری بگیرم. از زمان تحویل اموال در یک ساختمان دیگر شروع کردم و قصدم این بود که این عکس ها را پشت سر هم به همراه یک سری ویدیو قرار دهم و در نهایت منتشر کنم....

اما...

یادم هست که خیلی ها از دست من ناراحت شدن ولی نمیدانستند که دقیقا در پشت پرده در میان آن همه استرس و دلتنگی چه رفتارهای نامناسبی شکل میگیرد.

با این همه سایه را دوست داشتم. آدمهای سایه واقعا در سایه اند و خودش هم که سایه. نهایتا یکی از بهترین، صادقترین و صمیمیترین افراد سایه تصمیم گرفت که چند عکس دسته جمعی بگیریم و گرفتیم. گرفتیم و ماند به یادگار...

اما همیشه این مرا آرام میکند، که من سهم خودم را گرفتم و همین برای من کافیست... اهل دل میدانند من چیه میگویم....


سایهخداحافظی
سریال زندگی من...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید