وقتی کسی پای صحبت ما مینشیند به ما بها میدهد و پیش از آن به خودش. او حس شخصیت را در ما میپروراند، میگوید: «حرفت را بزن، میشنوم». این جملهٔ میشنوم تو را، به گوینده انگیزه میدهد تا خالصانه و بیتکلف به بیان منظور و قصد خود مشغول شود و از اضافات سخن بپرهیزد. همین جملهٔ کوتاه توسط شنونده گوینده را ترغیب میکند برای حرف زدن، برای یک ارتباط.
حالا یکی پیدا شده آنچنان به مخاطبش بها میدهد که ناظران میگویند این شخص کار درستی نمیکند، چه لزومی دارد به مخاطب تا این مقدار بها داد؟! اگر تشبیهی هم در کار باشد این شخص که این مقدار به مخاطبش توجه میکند، یک گوش است و نه چیز دیگری.
یک مناظره را تصور کنید. دو عقیدهٔ مخالف با یکدیگر روبرو میشوند. اولی شروع میکند به بیان گفتههای خود و آنچه به آن باور دارد. دومی چنان با آرامش خاطر به سخنان طرف اول گوش میدهد که گویا مجذوب سخنان او شده. شاید این میزان از توجه به مخاطب نشان از آن دارد که شنونده با طرف اول دارد هم عقیده میشود!
دو بندی که بالا نوشته شد را خواندید؟ شنونده اولین بند این ماجرا رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلوات الله و آله و سلم بود. ایشان به حدی برای گوینده ارزش قائل بود و پای حرف دل ایشان مینشست که مخالفان به طعن میگفتند محمد یک گوش است.
میدانید شنونده ما در بند دوم چه کسی است؟ حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام. سخن یکی از خداناباوران درباره امام صادق: «او با كمال بردباری و متانت سخنان ما را استماع می كند. صبر می كند ما آنچه در دل داریم بیرون بریزیم و یك كلمه باقی نماند. در مدتی كه ما اشكالات و دلائل خود را ذكر می كنیم، او چنان ساكت و آرام است و با دقت گوش می كند كه ما گمان می كنیم تسلیم فكر ما شده است. آنگاه شروع می كند به جواب، با مهربانی جواب ما را می دهد، با جمله هایی كوتاه و پرمغز چنان راه را بر ما می بندد كه قدرت فرار از ما سلب می گردد.» (منبع: داستان راستان، شهید مطهری، جلد دوم)
به روز رأی دادن برای انتخاب رئیس جمهور نزدیک میشویم. خداوند عزیز بر ما منتی بگذارد تا بتوانیم با آگاهی آن شخصی را به خادمی ملت انتخاب کنیم که پای سخنان موافق و مخالف بنشیند. به مردم ارزش اجتماعی بدهد و مخالفان هممیهن خود را کمسواد نخواند و آنها را به جهنم حواله ندهد. خادمی که شنونده مردم باشد، خادمی سراپا گوش.