ویرگول
ورودثبت نام
dium
dium
خواندن ۶ دقیقه·۲۰ روز پیش

مِثالِ رَنْجور شُدنِ آدمی به وَهْمِ

پرده اول «معلم و کودکان»

مثنوی معنوی، دفتر سوم
مثنوی معنوی، دفتر سوم


شعر بالا اشاره به داستان معروفی دارد که می‌گوید:

کودکان مکتب با هم مشورت کردند که چگونه درس را تعطیل کنند و چند روزی از درس و مدرسه فاصله بگیرند. یکی از شاگردان که از همه زیرک‌تر بود گفت: فردا ما همه به نوبت به مکتب می‌آییم و یکی یکی به استاد می‌گوییم چرا رنگ و رویتان زرد است؟ مریض هستید؟ وقتی همه این حرف را بگوییم او باور می‌کند و خیال بیماری در او زیاد می‌شود. همه شاگردان حرف این کودک زیرک را پذیرفتند و با هم پیمان بستند که همه در این کار متفق باشند، و کسی خبرچینی نکند.


فردا صبح کودکان با این قرار به مکتب آمدند. در مکتب‌خانه کلاس درس در خانه استاد تشکیل می‌شد. همه دم در منتظر شاگرد زیرک ایستادند تا اول او داخل برود و کار را آغاز کند.او آمد و وارد شد و به استاد سلام کرد و گفت :استااااد، چیزی شده؟ چرا رنگ رویتان زرد است؟


استاد گفت: نه حالم خوب است و مشکلی ندارم، برو بنشین درست را بخوان. اما گمان بد در دل استاد افتاد. شاگرد دوم آمد و به استاد گفت : چرا رنگتان زرد است؟ وهم در دل استاد بیشتر شد. همینطور سی شاگرد آمدند و همه همین حرف را زدند. استاد کم‌کم یقین کرد که حالش خوب نیست. پاهایش سست شد به خانه آمد، شاگردان هم به دنبال او آمدند. زنش گفت چرا زود برگشتی؟ چه خبر شده؟ استاد با عصبانیت به همسرش گفت: مگر کوری؟ رنگ زرد مرا نمی‌بینی؟ بیگانه‌ها نگران من هستند و تو از دورویی و کینه، بدی حال مرا نمی‌بینی. تو مرا دوست نداری. چرا به من نگفتی که رنگ صورتم زرد است؟


زن گفت: ای مرد تو حالت خوب است. بد گمان شده‌ای.


استاد گفت: تو هنوز لجاجت می‌کنی! این رنج و بیماری مرا نمی‌بینی؟ اگر تو کور و کر شده‌ای من چه کنم؟ زن گفت : الآن آینه می‌آورم تا در آینه ببینی، که رنگت کاملاً عادی است. استاد فریاد زد و گفت: نه تو و نه آینه‌ات، هیچکدام راست نمی‌گویید. تو همیشه با من کینه و دشمنی داری. زود بستر خواب مرا آماده کن که سرم سنگین شد، زن کمی دیرتر، بستر را آماده کرد، استاد فریاد زد و گفت تو دشمن منی. چرا ایستاده‌ای ؟ زن نمی‌دانست چه بگوید؟ با خود گفت اگر بگویم تو حالت خوب است و مریض نیستی، مرا به دشمنی متهم می‌کند و گمان بد می‌برد که من در هنگام نبودن او در خانه کار بد انجام می‌دهم. اگر چیزی نگویم این ماجرا جدی می‌شود. زن بستر را آماده کرد و استاد روی تخت دراز کشید. کودکان آنجا کنار استاد نشستند و آرام آرام درس می‌خواندند و خود را غمگین نشان می‌دادند. شاگرد زیرک با اشاره کرد که بچه‌ها یواش یواش صداشان را بلند کردند. بعد گفت : آرام بخوانید صدای شما استاد را آزار می‌دهد. آیا ارزش دارد که برای یک دیناری که شما به استاد می‌دهید اینقدر درد سر بدهید؟ استاد گفت: راست می‌گوید. بروید. درد سرم را بیشتر کردید. درس امروز تعطیل است. بچه‌ها برای سلامتی استاد دعا کردند و با شادی به سوی خانه‌ها رفتند. مادران با تعجب از بچه‌ها پرسیدند : چرا به مکتب نرفته‌اید؟ کودکان گفتند که از قضای آسمان امروز استاد ما بیمار شد. مادران حرف شاگردان را باور نکردند و گفتند: شما دروغ می‌گویید. ما فردا به مکتب می‌آییم تا اصل ماجرا را بدانیم. کودکان گفتند: بفرمایید، برویید تا راست و دروغ حرف ما را بدانید. بامداد فردا مادران به مکتب آمدند، استاد در بستر افتاده بود، از بس لحاف روی او بود عرق کرده بود و ناله می‌کرد، مادران پرسیدند: چه شده؟ از کی درد سر دارید؟ ببخشید ما خبر نداشتیم. استاد گفت: من هم بیخبر بودم، بچه‌‌ها مرا از این درد پنهان باخبر کردند. من سرگرم کارم بودم و این درد بزرگ در درون من پنهان بود. آدم وقتی با جدیت به کار مشغول باشد رنج و بیماری خود را نمی‌فهمد.


پرده دوم «خودکشی مرد بلژیکی پس از گفت‌گو با ربات هوش مصنوعی» {منابع به ترتیبت: یک، دو}


یک مرد بلژیکی پس از گفتگویی شش هفته‌ای درباره بحران آب و هوا با یک ربات هوش مصنوعی (AI) به زندگی خود پایان داد. به گفتۀ همسرش، این مرد پس از آشنایی روی یک برنامه با این ربات که «الیزا» نام داشت، به شدت نگران بحران‌های محیط زیستی کره زمین شده بود.

مکالمات آنها نشان می‌داد که «الیزا» نه تنها «پی‌یر» را از خودکشی منصرف نکرده، بلکه او را تشویق کرده تا با خودکشی «به او بپیوندد».

این مرد پیشنهاد انجام فداکاری برای نجات سیاره را داده بود و «الیزا» نیز او را تشویق می‌کرد که به زندگی خود پایان دهد!


پرده سوم «اخباری که به گوش می‌رسد»

وقایعی که از طریق رسانه‌ها به گوش می‌رسد روی ما اثر خود را می‌گذارد. خوب یا بد، راست یا تحریف‌شده یا دروغ. برخی از منابع خبری کارشان دلسرد کردن است و بویی از امید در آن‌ها به مشام نمی‌رسد. در مطلب زیر پس از وقایع سال ۱۴۰۱، به برخی از پیروزهای زنان و دختران ما صرفا در عرصه ورزشی اشاره شده.

آن هم در یک بازه زمانی ۹-۱۰ ماهه و نه بیشتر (یعنی این همه اتفاق حال خوب کن در کمتر از یک سال که کمتر رسانه‌ای حتی داخلی آن‌ها را بازتاب نداده)



اما کمی خبر

بانک جهانی اطلاعاتش میگه: در ۲۰۲۰ که تولید ناخالص داخلی (GDP) ایران از حدود ۲۳۹ میلیارد دلار، به ۳۵۱ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۱ و ۴۱۳ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۲ افزایش داشته و این اتفاق مبارکی است.


کاهش هزینه‌های درمانی برای دهک‌های مختلف، پیروزی‌های پی‌درپی در عرصه ورزشی، درخشش در المپیادهای جهانی، صادرات فناوری به کشورهای مختلف (مثل صادرات ربات پزشکی سینا از دهه نود و ادامه روند صادرات به اندونزی) و برگزاری نمایشگاه ایران اکسپو، جان گرفتن دریاچه ارومیه و جاری شدن زاینده رود و خوشحالی کشاورزان و مردم اصفهان، پر شدن سدهای آب، به فرجام رسیدن ابر پروژهای اقتصادی در کشورهای گوناگون توسط متخصصین ایرانی (مثل سد و نیروگاه اومااویا در سری‌لانکا که توسط متخصصین ایرانی ساخته شد)، افزایش چندین برابری حقوق سربازان که باعث خوشحالی این قشر شد، آغاز ساخت نیروگاه هسته‌ای جدید برای افزایش ظرفیت تولید برق، درخواست‌های متعدد کشورها برای خرید تسلیحات نظامی ایران، مدیریت سیاست خارجی و بهبود روابط با ترکمنستان- پاکستان- عربستان سعودی- چین- آسیای میانه، ورود ایران به پیمان شانگهای و عضویت در بریکس، جذب سرمایه برای پروژه‌های اقتصادی، اتفاقات شیرین زیرساختی در کشور، جان گرفتن کارگاه‌ها و مجموعه‌های تولیدی که تعطیل شده‌بودند و بازگشت هزاران نیروی کار و ...




در پایان ساده بگویم این اخبار خوش، روح آدم را پرنشاط میکند. سؤال اینکه چقدر بی‌بی‌سی و سایر شبکه‌ها از این اخبار مبارک و خوب صحبت می‌کنند؟ چقدر یورونیوز و دویچه‌وله و (ایران!)اینترنشنال دست روی اخبار تاریک می‌گذارند و از کاه کوه می‌سازند و اوقات مردم را تلخ می‌کنند؟

وقتی فکر کنیم به اتفاق‌های خوب این مدت زندگیمون چی در نظرمون میاد؟ خوبی‌ها رو گم نکنیم و تلاش کنیم اخبار حال خوب کن رو پیدا کنیم و با اون‌ها تغذیه بشیم. فاصله گرفتن از شبکه‌های و رسانه‌هایی که اخبار سیاه و مغرضانه میدن می‌تونه اولین قدم باشه.

اخبارایرانیمهاجرتپیروزیآزادی رسانه
ممنون می‌شوم اگر اشتباه‌های من را گوشزد کرده و به من بیاموزید. باتشکر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید