Jewsus
Jewsus
خواندن ۱۵ دقیقه·۲ سال پیش

خاطرات شمال؟ نه چندان

سه تا استان های ایران که در حاشیه دریای خزر و دامنه رشته کوه البرز هستن شمال تلقی میشن. از غرب به شرق استان‌های گیلان، مازندران و گلستان. شمال از شرق به خراسان شمالی، از غرب به اردبیل و از جنوب به قزوین و تهران و سمنان می‌رسه.


راه‌های ارتباطی به شمال از شرق شامل جاده 22 یا جاده ساحلی(که سرخس و مشهد رو به بجنورد، گرگان، ساری، چالوس، رشت و در نهایت خلخال وصل می‌کنه)، جاده 59 یا جاده چالوس(که چالوس رو به کرج وصل می‌کنه)، جاده 77 یا هراز(آمل به تهران)، جاده 79 یا فیروزکوه(قائمشهر به تهران) و دو آزادراه 1(رشت به قزوین) و آزادراه 3 یا تهران شمال که 50 ساله دارن می‌سازنش هستن.

در کل برای رسیدن از تهران به شمال یا باید برین وسط(کرج و چالوس)، یا چپ(قزوین و رشت) و یا راست(هراز یا فیروزکوه). هر سه‌تای این جاده‌ها از کوه‌های البرز رد می‌شن پس خیلی پیچ‌پیچی و قشنگن. جاده‌ای که شهرهای خود شمال رو به هم می‌رسونه از لب ساحل می‌گذره و همون جاده 22 هست.

شبکه راه‌آهن اما چندان فعال نیست چون موانع خیلی زیادی سر راه هست. فقط یه خط از گرمسار(استان سمنان) به گرگان و یک خط دیگه از قزوین به رشت هست. نکته قابل تاسف اینه که از قائمشهر تا رشت هیچ خط راه‌آهنی وجود نداره. البته حرفش هست که قراره ساخته بشه ولی هاها، بعیده نسل ما ببینه‌اتش.

بزرگترین شهرهای شمال به ترتیب رشت(با اختلاف)، گرگان، ساری، بابل و آمل و قائمشهر هستن(و بقیه به نسبت کوچیکترن). با اینکه خیلی از شهرهای شمال ساحل دارن، ولی فقط چندتا شهر هستن که بندر دارن(و باز بین همونا، همه‌اشون در حال حاضر فعال نیستن). بندرهای شمال از غرب به شرق شامل (گیلان:)آستارا، انزلی، کیاشهر؛ (مازندران:)نوشهر، فریدونکنار، امیرآباد؛ (گلستان:) بندرگز، بندرترکمن می‌شن. البته سازمان بنادر و دریانوردی ایران فقط آستارا، انزلی، نوشهر و امیرآباد رو فعال معرفی کرده.

جاده و ریل و دریا رو گفتیم، می‌مونه آسمون. این سه تا استان چندتا فرودگاه دارن. هر مرکز استان یه فرودگاه بین‌المللی داره(اگه می‌خواین گیر بدین، دقیقا بین‌المللی نیستن. "مرزهوایی" هستن)، فرودگاه‌های رشت(به نام فرودگاه سردارجنگل)، ساری(به نام فرودگاه دشت‌ناز) و گرگان. علاوه بر اون شهرهای نوشهر و رامسر هم فرودگاه‌های داخلی دارن. کلاله(گلستان) هم یه فرودگاه کوچیک داره که عملا ازش استفاده‌ای نمی‌شه. همچنین بیشه‌کلا(محمودآباد، مازندران) یه فرودگاه افسریِ نیروهوایی و آموزش خلبانی، و نمک‌آبرود(چالوس، مازندران) یه فرودگاه تفریحی دارن. شلوغ‌ترینِ این فرودگاه‌ها به ترتیب ساری، رشت، گرگان، رامسر و نوشهر هستن.

برسیم به مردم و فرهنگ و زبان. برخلاف اکثر نقاط ایران، شمال کاملا آبادیه. یعنی اینجوری نیست که وارد یه شهر بشی و بعد از پشت‌سرگذاشتنش چند کیلومتر تو جاده، بمونی تا برسی به شهر بعدی؛ بلکه یه سره شهر و روستاست و این مسئله بررسی لهجه و زبان رو یکم پیچیده می‌کنه. پیچیده به این معنی که شهر به شهر، لهجه‌ها خیلی دقیق تغییر نمی‌کنن و همچنین اینجوری نیست که تو یه شهر فقط یکی دو لهجه خاص صحبت بشه بلکه همه چی تو هم رفته و پریشونه، ولی واسه اینکه یه تصویری داشته باشیم می‌شه گفت که اگه در امتداد ساحل از غرب به سمت شرق حرکت کنیم(و خوشحالم که استان‌ها خیلی "نازک"ان و این جهت حرکت معنی داره):

اول گیلان که تو غربی‌ترین نقطه‌اش آستارا ، همه ترکی حرف می‌زنن. در ادامه تالش و زبان تالشی که خیلی شباهتی به سایر زبان‌های حاشیه خزر نداره و راحت قابل تشخیصه. از رضوانشهر دیگه زبان غالب گیلکی می‌شه. رشت، انزلی، آستانه لاهیجان، لنگرود و رودسر و اشکورات هم همینطور. تو جنوب استان و دامنه‌های البرز(مثل رودبار و الموت و ماسال) زبان‌های تاتی و کردی هم وجود دارن ولی به طور جزیی. تا چابکسر که گیلان تموم می‌شه زبان کاملا گیلکی هست(البته از لنگرود و رودسر لهجه یکم متفاوته). می‌رسیم به رامسر که مازندران شروع می‌شه. مردم اکثرا گیلانی و زبان غالب هم گیلانیه ولی به اندازه‌ای مازندرانی قاطی‌اش هست که بشه تشخیص داد. تنکابن هم همینطور. از چالوس دیگه کم کم زبان مازندرانی می‌شه(ما به مازندرانی هم می‌گیم گیلکی ولی اشتباهه، شما نگین). از نوشهر دیگه کاملا مازندرانی می‌شه. نور و آمل، بابل، تا ساری و گلوگاه که آخرین شهرستان مازندرانه هم اوضاع همینه(هرچند باز همون لهجه‌ها هم متفاوتن برای شرق و غرب مازندران). می‌رسیم به استان گلستان که تا سال 1376 جزو مازندران بود پس طبیعیه که مردم، فرهنگ و زبان خیلی با مازندران یکی باشه، که هست. از بندرگز که اولین شهر استان گلستان هست تا کردکوی و گرگان و علی‌آباد کتول تقریبا زبان مثل ساری و امل و بابل هست، ترکیب مازندرانی(دوباره، یکم متفاوته و مازندرانی‌ای که تو گرگان، ساری و نور صحبت می‌شه همه‌اشون با هم اختلاف جزیی دارن) و فارسی. از اون به بعد ترکمنی هم قاطی‌اش می‌شه. به طوریکه تو آق‌قلا و گنبدکاووس اکثرا ترکمن هستن و ترکمنی صحبت می‌کنن.

این استان‌ها از لحاظ شاخص توسعه انسانی(HDI) هم نسبتا اوضاع خوبی دارن؛ بطوریکه مازندران بعد از تهران و البرز و اصفهان، چهارمه. گیلان البته دهم و گلستان هم بیست و دوم از سی و یک استان.

یه سری اطلاعات حوصله‌سربر و جزییات بیشتر:

[1] نتایج پژوهش نشان داد که در میان شهرستان های استان گیلان در بخش شاخص های ترکیبی، بندرانزلی توسعه یافته ترین شهرستان و شهرستان تالش در پایین ترین رتبه توسعه یافتگی قرار داشته است. در بخش شاخص های اجتماعی-فرهنگی، آموزشی، شهرستان بندرانزلی توسعه یافته ترین و شهرستان تالش توسعه نیافته ترین شهرستان می باشد. همچنین در بخش شاخص های اقتصادی، شهرستان بندرانزلی توسعه یافته ترین و شهرستان رودسرتوسعه نیافته ترین و در نهایت در بخش شاخص های بهداشتی-درمانی، شهرستان لاهیجان توسعه یافته ترین و رضوانشهرتوسعه نیافته ترین شهرستان استان گیلان از نظر دسترسی به شاخص های بهداشتی-درمانی می‌باشد.یافته ها همچنین نشان می دهد که نواحی مرکزی استان در راس آن شهرستان بندر انزلی از شرایط مساعدتری به نسبت سایر شهرستان‌ها برخوردار بوده و بین شهرستانهای ساحلی و غیر ساحلی تفاوت وجود دارد.

[2] نتایج به دست آمده نشان دهنده عدم توزیع هماهنگ امکانات وخدمات در شهرستان های این استان می باشد. به شکلی که شهرستان های گرگان، بندر گز و کردکوی از لحاظ برخورداری از جمیع امکانات وخدمات نسبت به دیگر شهرستان های استان در رتبه نخست و شهرستان های بندر ترکمن، مینو دشت،آزادشهر و آق قلا در رتبه آخر قرار دارند.

در کل، نسبتا غرب و جنوب گلستان، غرب مازندران، شهرهای پرجمعیتِ شرق مازندران و مرکز گیلان توسعه‌یافته‌تر هستن.

طبق منابع رسمی، اکثر مردم شمال مسلمان و شیعه‌ان؛ هرچند در شرق گلستان و بین ترکمن‌ها سنی‌ها خیلی زیادن. در طول تاریخ مسیحیت کمی به گیلان نفوذ کرد و همچنین تسنن در فومن و جنوب گیلان. هرچند از لحاظ تاریخی مردم حاشیه خزر، سالها بعد از حمله مسلمانان به اسلام روی آوردن؛ البته وقتی بعد از دویست-سیصد سال روی آوردن دیگه خیلی روی آوردن و سلسله علویان کاملا شیعه بودن و دین رسمی مازندران اسلام بود. حالا که به اینجا رسید یکم از تاریخ هم بگیم. قسمت‌های شمالی ایران به علت وجود موانع طبیعی خیلی زیاد(جنگل های انبوه، کوه های سربه فلک کشیده، باران سیل آسا، رطوبت زیاد، باتلاق هایی با بخارهای بدبو، بیشه زارها و رودهای متعدد و مسیرهای صعب العبور) چندان تو صحنه تاریخ نبودن و اینهمه سلسله و جنگ و فتوحاتی که تو ایران اتفاق می‌افتاد زیاد دامن‌گیر این نقاط نبود، بطوریکه از زمان ساسانیان تا صفویان(تقریبا 1200 سال، و اونهم بعد ازینکه کل ایران در زمان صفویان یکپارچه شد) مازندران یه ایالت خودمختار بود(یعنی نه اینکه مخالفتی با حکومت مرکزی داشته باشه ولی توسط حاکم‌های محلی اداره می‌شد). تپورستان(مازندران، طبرستان قبل از اسلام) حتی به اسکندر هم به راحتی تن ندادن و داستان نسبتا جالبی درمودش هست که این پایین می‌ذارم:

در همسایگی هیرکانیا مردمی می‌زیستند که موسوم به ماردها بودند. اینها حاضر نشدند رسولانی نزد اسکندر فرستاده و تمکین کنند. این قضیه بسیار به اسکندر گران آمد و گفت: خیلی غریب است که یک مشت مارد نمی‌خواهند مرا فاتح بدانند. پس از آن از قشون خود عده ای از سپاهیان زبده برداشته و قصد ماردها حرکت کرد و در طلیعه صبح مقابل آنها پدید آمد. ماردها بلندی‌ها رااشغال کرده بودند و اسکندر پس از جنگ آنها را از مواقعشان براند. بر اثر این احوال آنها به داخل مملکت خود عقب نشستند و دهات همجوار به دست مقدونی‌ها افتاد. ولی پس از آن حرکت قشون مقدونی به درون ولایت آنها دچار مشکل گردید، توضیح آنکه جنگل‌های وسیع و کوه‌های بلند در اینجا زیاد بود و بومی‌ها جلگه‌ها را هم با استحکاماتی سد کرده بودند.
تپوری‌ها مخصوصا (به عمد) درختان را خیلی نزدیک به هم کاشته اند. پس از آنکه این درختها قدری نشو و نما کرد، ماردها جوانه‌های درختان را با دست در خاک فرو میبرند و هر یک از جوانه‌ها جوانه‌های دیگری را بیرون می‌دهد ولی تپوری‌ها نمی‌گذارند جوانه‌ها بطور طبیعی برویند بلکه آنها را بهم نزدیک کرده گره میزنند و بعد این ترکه ها دارای برگهای ضخیم میگردد تمام این زمین را فرو می‌گیرد. بدین ترتیب از جوانه‌ها و شاخ و برگ‌های آنها دامی مانند تور ایجاد شده تمام راه را مسدود می‌دارد. برای حرکت قشون اسکندر چاره ای جز استعمال تبر نبود ولی آنهم در مقابل سختی درختان که از گره‌های زیاد و از شاخه های درهم دویده حاصل شده بود به کار نمی‌آمد.
از طرف دیگر تپوری‌ها در پناه استحکامات خود به مقدونی ها باران تیر می‌باریدند. بلاخره اسکندر امر کرد که این جنگل ها را از هر طرف احاطه کنند و اگر روزنه‌ای یافتند حمله برند. مقدونی‌ها چنین کردند و چون محل را نمی‌شناختند اغلب مقدونی‌ها راه را گم کردند. در این احوال تپوری‌ها اسب اسکندر که بوسیفال نام داشت را ربودند. اسکندر چون این اسب را خیلی دوست می‌داشت در خشم فرو رفت جارچی فرستاده، تهدید کرد که اگر اسب او را پس ندهند به احدی امان نخواهد داد. پس از این تپوری ها اسب را به او رد کردند با وجود این اسکندر امر کرد درختان را بیندازند از کوه خاک آورده روی جوانه‌ها و شاخ و برگ‌ها بریزند. مقدونی‌ها به اجرایی امر اسکندر پرداختند و تپوری‌ها چون دیدند استحکامات آنها بدین ترتیب خراب خواهد شد فرستاده‌ای فرستادند و تمکین کردند. پس از آن اسکندر فرادات را حاکم آنها قرار داده و به اردوی خود برگشت.


تو پرانتز باید اینو بگم که وقتی تو تاریخ می‌گیم مازندران، عملا همون مازندران و گلستان هست، گفته بودیم که فقط گیلان و مازندران فرق دارن. و چون حدود طبرستان تو طول تاریخ عموما از تمیشان(تقریبا بندرترکمن) تا رودسر بوده، واسه همین عمده‌ی &quotشمال&quot ایران مازندران هست.

از استقلال گیلان هم اینو می‌شه گفت که اونا هم خیلی زیربار زور حاکمان مرکزی نمی‌رفتن و حتی در زمان مغول‌ها هم برخلاف همه‌جای ایران مستقل بودن حتی الجایتو به حاکم محلی اجازه داد کار خودشو بکنه و یه دختر مغول هم بهش داد.

نکته موردتوجه بعدی اینه که گلستان و مازندران تقریبا یکسان هستن ولی با گیلان هیچوقت در تاریخ تو یک تقسیم‌بندی قرارنگرفته‌ان.

توریسم

تقریبا همه‌جای شمال جای دیدنی داره. از شرق به غرب، ماسوله و قلعه‌رودخان و استخر لاهیجان و شیطان‌کوه و ارتفاعات ماسال و تپه مارلیک در گیلان؛ هتل قدیم و بلوار کازینوی رامسر، نمک‌آبرود و خانه نیما یوشیج و آبشار آب‌پری و قله دماوند و فیلبند و پل ورسک و سه‌خط‌طلا و برج ساعت و باغ عباس‌آباد و کاخ صفی‌آباد در مازندران و پارک ملی گلستان و ناهارخوران و النگ‌دره در گلستان بخش کوچیکی از این دیدنی‌ها رو شامل می‌شن.

همونطور که شاید تا الان متوجه شده باشین، چالوس هم در جاده ساحلی قرار داره، هم از طریق آزادراه و جاده چالوس به تهران وصله و هم با نوشهر که هم فرودگاه و هم بندر داره 5 کیلومتر فاصله داره. همچنین پرجمعیت‌ترین شهرِ غرب مازندرانه. همچنین از قدیم تقریبا مرز بین فرهنگ مازندرانی و گیلانی بوده، نکته‌ای که تو اولین تقسیم‌بندی استانی ایران هم مشهوده.

من این پست رو عید 1401 تا اینجا نوشتم و قبل از انتشار به این فکر کردم که چه کاریه، چی بگم؟ من اصلا کی هستم که چیزی بگم و اصلا چرا اهمیت بدم؟ چرا اصلا یه دیدگاه شتاب‌گرایانه نداشته باشم و تو پروسه خراب شدن همه چیز، شریک نشم؟! مرگ یه بار شیون یه بار. ولی نمی‌تونم، خونه‌امه، دلم می‌سوزه. پس:



اورتوریسم

اُوِر-توریسم یا بیش-توریستی وقتی اتفاق می‌افته که کلی آدم از یه نقطه خاص بازدید می‌کنن، در حدی زیاد که اون مقصد تحمل این همه آدم رو نداشته باشه؛ تو همه جای دنیا هم وجود داره. رم، بارسلونا، فلوریدا، تایلند و ترکیه، همه جا. تو ایران هم هست، حرم ها و مساجد تاریخی، تخت جمشید، میدان شاه، و بدیهی‌تر از همه: شمال

علل وقوع

از راحت شدن مسافرت، ازدیاد وسایل نقلیه، تکثر جمعیتِ طبقه متوسط که پول و وقتشون می‌رسه برن مسافرت گرفته تا اینترنت که خودش به روش‌های مختلف باعث اورتوریسم می‌شه. مثلا دیگه لازم نیست بریم دنبال هتل بگردیم، از تو گوشیمون از 4 روز پیش اتاق رزرو می‌کنیم، بلیط اتوبوس می‌خریم، با تور هماهنگ می‌کنیم، ... . همه اینا مواردی هستن که باعث می‌شه توریسم فعال باشه و در موراد شدید به اورتوریسم تبدیل بشه.

اینکه چرا یه مقصد، دچار بیش-توریستی می‌شه و بقیه مقاصد نه هم دلایل جالبی داره. مثلا ساحل و آفتاب از دلایلشه. معروفه که کشورهای جنوب اروپا "آفتاب فروشی" می‌کنن، یعنی آفتاب و ساحل هدف خیلی از مسافرهاییه که از کشورهای شمالی‌تر و کم‌آفتاب‌تر میان. دلیل بعدی نزدیک بودن به مراکز جمعیته. مثلا پارک Yosemite تو کالیفرنیا خیلی معروفه چون توی ایالت بسیار پرجمعیت کالیفرنیا قرار داره و هدف "نزدیک‌تری" برای کلی مسافره. اهدافی که نزدیک به مراکز جمعیت هستن عملا به تنها انتخاب موجود می‌شن. مثلا برای ما ایرانیا "مسافرت بین‌المللی" تو اکثر موراد همین آنتالیا و ارمنستان و باکو و تفلیس رو شامل می‌شه و دلیل عمده اینه که نزدیکن. انتخاب اول برای تهران(که بزرگ‌ترین مرکز جمعیت ماست) چیه؟ شمال. نزدیکه، هواش خوبه، دریا داره، خیلی گرون نیست، جاده اش قشنگه و میشه یکی دو روزه هم رفت و اومد. اما!

جمعیت شهرهای شمال، غیر از رشت، ساری، آمل، بابل و قائمشهر و گرگان همه زیر 200 نفره. این یعنی یه شهر که 50 هزار نفر جمعیت داره، یه اندازه 50 هزار نفر نونوایی داره، به اندازه ماشین‌های 10 هزار نفر جاده‌هاش جا دارن، هواش برای 50 هزار نفر خوبه، بقالی و رستوران و چراغ راهنمایی و سطل آشغال و بانک برای 50 هزار نفر داره. حالا برگردیم به "اما"ی پاراگراف قبلی. اما! وقتی یهو تو سه روز 200 هزار نفر وارد شهر می‌شن، اون 6 تا نونوایی که باید 10 هزار نفر رو سیر می‌کردن الان باید 210 هزار نفر رو سیر کنن، و نتیجش می‌شه صف های طولانی، هوای کثیف، ترافیک، زیاد شدن جرائم، گرانی و تورم، افزایش کرایه خانه‌های استیجاری و در یک کلام کمیاب شدن همه چیز.

بدترین چیز چیه؟ اینکه اورتویسم به اورتویسم ختم نمی‌شه. خیلی از این "توریست"ها بعد از مدتی تبدیل به مهمون ناخوانده می‌شن. از یکی دوبار مسافرت در سال به ده-بیست بار، تا اجاره خونه، تا دوست و آشنا پیدا کردن تا خرید سالانه برنج و چایی از "فلانی که شمال آشناست"، تا خرید خونه و در نهایت ساکن شدن در مقصد. و اینجوری بود که جمعیت شهرها هر 5 سال، 500 درصد زیاد می‌شه و ترافیک به تصویری عادی تبدیل می‌شه و کرایه خونه به قیمت خرید خونه می‌رسه تا حدی که با خونه‌های "داخل شهر تهران" معاوضه می‌شه و از هر 10 نفر 4 نفر لهجه تهرانی دارن و از هر 10 تا مغازه 7 تا بنگاه و املاک می‌شه و "اجاره و خرید ویلا" نتیجه اول گوگل کردنِ اسم شهرها می‌شه و "شهرستان چالوس" تو کمتر از 7 سال به سه تا شهرستان تقسیم می‌شه و همسایه‌های هم محلی می‌شن یزدی و اصفهانی.

راه حل

اکثر کارهایی که می‌شه کرد به عنوان مسافره. اول از همه مستقر نیشن، خونه و ویلا و زمین نخرین، بمونین! هر تعطیلی‌ای که می‌شه که حتما نباید برین شمال، یه بار بمونین، یه بار برین جای جدید پیدا کنین، ایران به این وسعت چرا گشت و گذار تو یه جای جدید نه؟ شهر قشنگ و نزدیک هم که کم نداریم. اصفهان و کاشان و قزوین و شیراز و یزد و تبریز و کرمانشانه و مشهد، بچرخین! تا کِی شمال شمال؟

اگر هم اونقدر خرفت هستین که همیشه همون یک جا رو به عنوان مقصد انتخاب می‌کنین، تمیز باشین. جدا از اینکه کرونا هست و همیشه تو تعطیلات پیک جدید کرونا به وجود اومده(به خاطر سیل مسافرا)، آشغال نریزین، ترافیک نکنین، یه خانواده و سه تا ماشین نیاین جا نیست! خیابونا جا نداره، پمپ بنزینا همیشه صفه نونوایی هیچوقت موقع شلوغی نون نداره، قیمت همه چی تو تعطیلات گرون می‌شه و وقتی می‌رین هم برای ما که می‌مونیم کم نمی‌شه. یه لحظه از اینور با ماجرا نگاه کنین، اگه می‌تونین از دریا و کباب و استخرتون بیخیال شین. دخل و خرج شما با همدیگه همخونی داره ولی گرونی مازادی که شما باعثش می‌شین، به دخلِ بومی‌ها همخونی نداره. اگه ماهی 10 تومن در میارین و روزی 500 تومن خرج می‌کنین، بدونین که تو شهرهای مقصدتون کار نیست، پول هم نیست. چیزی تولید نمی‌شه، کارخونه‌ای اگه هست ورشکست شده یا داره می‌شه. همه جوونا یه دلال خونه و زمین هستن یا بوتیک و رستوران.80 درصد مشاغل شامل همین سه دسته محدودن.

به عنوان بومی هم فقط می‌شه اهمیت داد و اطلاع‌رسانی کرد، آگاه بود و تذکر داد. اگه جایی که مسافر زیاد میاد مغازه دارین بگین سطل آشغال کجاست، بگین آتیش نزنن، بگین مواظب باشن و یادگاری ننویسن و سریع برن! خونه ها و زمین‌هاتونو نفروشین. ویلا و شهرک نسازین، بخاطر چندرغاز و "شبی دو تومن کرایه ویلای استخردار" وطن‌اتون رو نفروشین، چون تا الان فروختین که شده فلسطین اشغالی، همونجوری که به اسرائیلی‌ها فروختن و حالا نمی‌تونن پس بگیرن. نذارین بدون جنگ فتح‌اتون کنن.



اگه مخاطب این حرف‌ها هستین و فکر می‌کنین زیاده‌روی کردم، بدونین که نه، زیاده‌روی نکردم. فقط خسته‌ام و عصبانی از اینکه تنها دفعه‌ای که زندگی روی خوششو به ما نشون داده محل تولدم و زندگی‌امونه و همون رو هم دارین می‌گیرین. از دوم دبستان یادمه که گوجه کیلویی 300 تومن بود، یه تعطیلات شد و همه بازاریا قیمت رو کردن کیلویی 500. تعطیلات تموم شد و مسافرا رفتن ولی گوجه دیگه کیلویی 300 نشد.(فارغ از تورم وحشتناکی که همه جا هست! اگه هنوز فکر می‌کنین دارم زیاده‌روی می‌کنم قیمت اجاره و خرید خونه تو نور و محمودآباد و نوشهر و رامسر رو چک کنین. عکس نمی‌ذارم چون ساعت به ساعت زیاد می‌شه)

اگه هنوز فکر می‌کنین زیاده‌روی کردم، اینو بدونین که امروز مراسم چهلم یه بدبختیه که خودم لحظه مرگش تو صحنه بودم. 60 ساله، آذری و کارگر فضای سبز شهرداری. با همکاراش کنار خیابون مشغول کار بود که یه لندکروز(که قطعا نمره تهران بود) اومد و زد بهش. کوبید به کله‌اش و بدنش موند بین ماشین و نیسانِ شهرداری، ترکید. پلیس اومد، جسدش رو گذاشتن تو یه پلاستیک بزرگ، ترافیک شده بود و من داشتم پیاده می‌رفتم سرکارم که 200 متر جلوتر از محل حادثه بود. یه نفر اومد جنازه اش رو بکشه کنار که ماشینای دیگه رد بشن، ولی یه چیزی شد و خون فواره زد و اونیکه داشت می‌کشیدش کنار حالش بد شد و رفت کنار. مردم عصبانی و ترسیده، به راننده مقصر گیر می‌دادن و سوال می‌پرسیدن و می‌گفتن چرا زدیش بنده خدا رو، حواست کجا بود، اینو کشتی خودتم بدبخت کردی خونش افتاد گردنت. راننده لندکروز چه جوابی داد؟ "حالا دیه‌اش که چیزی نیست، پولشو می‌دم. یه کوپنه دیگه" و این نقل قول نیست، چیزیه که خودم شنیدم. (البته مردم اینو که شنیدن ریختن سرش زدنش و پلیس با تیر هوایی جداشون کرد ولی...)


اگه هنوز هم فکر می‌کنین زیاده‌روی کردم، دیگه نمی‌دونم باید چی بگم، جز اینکه صبر کنین تا ده سال دیگه یاد حرف من بیفتین. تعطیلات خوش بگذره، عید قربان(??) هم مبارک.

آماراخبارشمالمسافرتلایف استایل
توضیحات لازمه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید