Jewsus
Jewsus
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

در جستجوی رواقی‌گری از دست رفته

محض خالی نبودن عریضه (البته خود سنکائه، عکس رندوم نیست)
محض خالی نبودن عریضه (البته خود سنکائه، عکس رندوم نیست)

این نوشته ترجمه تنبلی از قسمت اول کتاب Letters on Ethics (To Lucilius) نوشته Seneca و ترجمه انگلیسی Margaret Graver هست. چندتا نکته:

  1. این اولیشه، اگه جوگیر موندم بقیه اش رو هم می‌نویسم و می‌ذارم.
  2. درباره "ترجمه": نه، اصلا به نظرم این ترجمه نیست. فقط خوندم و خوشم اومد و جاهایی که دوست داشتم رو جوری که خواستم به فارسی معادل‌سازی کردم. فکر کنین همکلاسیتون فصل اول فیزیک دوم دبیرستانو خونده و قبل امتحان داره بهتون خلاصه‌اشو می‌گه؛ البته که چیزی "اضافه" نکردم. "کم" هم فقط جاهایی که به نظرم به ارزش متن اضافه نکرده رو کردم(دوباره گویی، تاکید، یادآوری، ...)
  3. اگه قسمت‌های بعدی در کار باشن بدون این توضیحات پست می‌شن. فقط یه لینک به قسمت(های؟) قبلش احتمالا.
  4. اینکه کتاب چیه و نویسنده کیه و اینا رو هم که اگه می‌خواین گوگل کنین دیگه، کاری نداره. تنها چیزی که می‌گم اینه که سنکا مثل اپیکور نوشته‌هاش رو به صورت نامه هم می‌نوشته. حالا احتمالا چرت و پرت بوده ها، یعنی در واقع نامه نبوده که برای شخص خاصی بفرسته و صرفا قالب نوشته اینجوریه. مثلا همین لوسیلیوس که مخاطب این مجموعه نامه‌هاست هیچ جای دیگه‌ای ازش خبری نیست که کی بود و چی بود، فقط همینجا ازش گفته شده.
  5. اصلا طرفدار ترجمه سخت‌خوان نیستم اما چون متن اصلی لحن archaic و "کهن" و قدیمی داره لازم دونستم. مثلا اگه داستان رستم و داستان رو با لحن حسنی به مکتب نمی‌رفت بگی مسخره می‌شه. خلاصه که این ثقل بیان صرفا به این دلیله، نه اینکه از روی گنده‌گوزی باشه و بخوام کلمات قلمبه سلمبه بچپونم تو حلقم.

همین. خوش بگذره.


نامه نخست

از سنکا به لوسیلیوس

درود

لوسیلیوس عزیز، مدعی آزادی‌ات باش. از زمانی که تا بحال از تو گرفته یا دزدیده شده مراقبت کن. حرف هایم را درست بپندار: برخی لحظات از ما ربوده می‌شوند و برخی به سادگی گم می‌شوند؛ و هیچ زیانی شرم‌آورتر از آنی نیست که ناشی از بی‌دقتی است. اگر توجه کنی می‌بینی که وقتی که حال خوبی نداریم بیشتر زمان از دستمان می‌گریزد، وقتی فعال نیستیم؛ اما وقتی حضور دقت نداریم همه‌اش.

آیا می‌توان کسی را یافت که بتواند برای زمانش قیمت بگذارد، ارزش یک روزش را بداند، که بداند هر روز روزی‌است که دارد می‌میرد؟ در حقیقت این فکر که مرگ زمانی در آینده رخ می‌دهد اشتباه است، بیشترش از سر ما گذشته چرا که همه گذشته‌امان در چنگال مرگ دست و پا می‌زند.

بنابراین، لوسیلیوس عزیز، تاکید می‌کنم: قدر هر ساعت‌ات را بدان. هرچقدر بیشتر مدعی و طالب امروزت باشی، کمتر نیازی به فردا خواهی داشت. همانگاه که درنگ می‌کنی، زندگی شتابان می‌گذرد.

هرآنچه که داریم متعلق به دیگران است، لوسیلیوس؛ تنها زمان است که مال ماست. طبیعت تنها همین را در اختیارمان گذاشته، این چیز لغزنده و زودگذر؛ و هر آنکه بخواهد می‌تواند آن را از ما بگیرد. حماقت میرایان اینگونه است: وقتی کوچکترین چیزی را قرض می‌گیریم به راحتی متوجه این بدهکاری می‌شویم، حتی اگر آنقدر کوچک باشد که به راحتی قابل جایگزینی باشد. اما هیچکس خود را برای تصاحب زمانمان مدیون نمی‌داند. در حالی که این تنها دینی است که حتی آنها که خود را مدیون می‌دانند نیز نمی‌توانند بازپردازند.

شاید بپرسی که من چه کاره‌ام، من –کسی که این رهنمودها را می‌دهد. من ولخرجم، این اقرار می‌کنم؛ اما نه بی‌پروا، چرا که حساب خرج‌هایم را دارم. نمی‌توان ادعا کرد تلفاتی نداده‌ام اما حداقل از اینکه چه، چرا و چگونه از دست داده‌ام آگاهم.

فرد هیچگاه فقیر نیست، حتی اگر اندک زمانی هم باقی مانده باشد کفافش را می‌دهد. هرچند ترجیم این است که تو سهم خودت را خوب حفظ کنی، هر آنقدری که باقی مانده را؛ و زود شروع کنی. همانطور که اجدادمان گفته‌اند: "صرفه‌جویی برای وقتی است که انبار به انتها رسیده".

حال آن لحظه رسیده که نه تنها باقیمانده اندک است، بلکه کیفیتش نیز بدترینی است که بوده.

بدرود.

ترجمهرواقی گریسنکانامهسریال
توضیحات لازمه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید