ویرگول
ورودثبت نام
poorya
poorya
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

چطور می‌توان به میانه‌ی چیزی پرتاب شد؟

اگر حالِ تفکرِ معاصر چندان خوب نیست، به دلیل آن است که تحتِ نامِ «مدرنیسم» به انتزاعیات برگشته‌ایم، به چیزهایی مثلِ مسئله‌ی سرآغاز... تحلیل‌هایی که بر حسبِ حرکت‌ها و بُردارها انجام می‌شد، متوقف شده‌اند.


ما در فازی بسیار ضعیف قرار داریم، در دوره‌ی واکنش‌گری. اما فلسفه گمان کرده بود کارش با مسئله‌ی سرآغاز تمام است. مدتی بود که دیگر از آغاز و انجام نمی‌پرسید. پرسشش تنها این بود که «در میانه» چه می‌گذرد؟ همین موضوع برای حرکت‌های فیزیکال هم صادق است.


نوعِ حرکت‌های موجود در ورزش‌ها و حتی عاداتِ روزمره در حالِ تحول‌اند. ما مدت‌ها با مفهومِ انرژتیکِ حرکت مشغول بودیم، جایی که نقطه‌ی تماسی وجود داشت، جایی که خودمان عاملِ آغازِ حرکت بودیم. دویدن، ضربه زدن، و به همین ترتیب: کوشیدن، مقاومت کردن، به واسطه‌ی یک نقطه‌ی اتکا برای آغاز، مانندِ یک اهرم. ولی امروزه می‌بینیم حرکت کمتر و کمتر بواسطه‌ی نقطه‌ی اتکا یا اهرم تعریف می‌شود.


ورزش‌های جدید -موج‌سواری، بادسواری، هنگ‌گلایدینگ- به شکلی در آمده‌اند که الزاماً ما را با وجودِ موج درگیر می‌کنند. دیگر سرآغازی به عنوانِ نقطه‌ی اتکا در کار نیست، بلکه نوعی پرتاب‌شدگی به یک مدار وجود دارد. نکته‌ی کلیدی این است که چطور می‌توان با حرکتِ موجی بزرگ همراه شد، با ستونی از بادِ اوج گیرنده: «به میانه‌ی چیزی پرتاب شدن» عوضِ نقطه‌ی آغازِ حرکت بودن.


با این حال امروز در فلسفه به ارزش‌های جاودان عقب‌گرد کرده‌ایم، به ایده‌های عقلی در مقام نگهبانِ ارزش‌های جاودان.


ژیل دلوز


(From interview with Deleuze by Antoine Dulaure and Claire Parnet in L’Autre Journal, October 1985, published in Pourparlers 1972-1990)

ژیل دلوزفلسفهحرکت
نویسنده محتوا؛ علاقه‌مند به یادگیری موضوعات جدید و مختلف و همیشه در حال سفر با کلمات. اینجا بخشی از موضوعات کاری، پیشرفت‌ها و اشتباهات در زندگی کاری و شخصی‌م رو به اشتراک میزارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید