در این روزهای کرونایی که مجبور بودم در خانه بمانم هر روز بیشتر به سمت افسرده شدن پیش می رفتم، کم خوراکی، شکلات خوری حریصانه، بی حوصلگی، بی دل و دماغی، کم خوابی، اینها علائم افسردگی است.... نیاز به تغییر لازم می نمود، دفتری برداشتم و بی هدف شروع کردم به نوشتن، دست رها، مغز رها، قلم رها .... هر چه بیشتر می نوشتم حالم بهتر می شد، میدانستم که مهم این است که از نوشتن دست برندارم و مدام هی و هی و هی بنویسم.
همینطور که مینویسی خودت را بهتر می شناسی، میروی در اعماق خودت چنان اطلاعاتی را استخراج می کنی که سالها در اعماق ذهن کشف نشده بوده.... و بعد یادت می رود که بی دل و دماغی یعنی چه ..... قدرت نوشتن و قلم اینگونه است.....