
چرا اتفاقات ناگوار در روابط انسان ها رخ می دهد. مثلاً چرا ازدواجی که با عشق آغاز شده در ادامه به سردی و در نهایت به طلاق می انجامد؟چرا روابط پدری و فرزندی، در گذر زمان سست می شود؟چرا دو دوست بعد از مدتی از هم دور می شوند؟
جواب ساده است چون انسانها بعد از قرار گرفتن در کنار همدیگر دوست دارند دیگری را با روشهای مختلف تشویقی ویا تنبیهی تحت کنترل خود درآورند . این موضوع مبدأ بسیاری از مشکلات انسان ها در تمام سطوح فردی خانوادگی و اجتماعی است .این کنترلگری الزاماً با اهداف منفی همراه نیست و بسیاری از اوقات خیرخواهانه هم هست مانند پدر و مادری که می خواهند بر فرزند خود اعمال سلطه کنند یا معلمی که می خواهد رفتارهای اخلاقی و درسی دانش آموزانش را اصلاح کند. اما واقعیت این است که روانشناسی سنتی با تئوری کنترل بیرونی اثر کوتاه مدت دارد و تغییر ذاتی در رفتار آدم ها ایجاد نمی کند به طوری که به محض حذف عوامل کنترلگر افراد به رفتارهای پیشین رجوع می کنند. بنابراین باید در صدد راهی بود که انسان ها بدون نیاز به عوامل کنترلگر بیرونی، رأساً به رفتارهای بهنجار خود مبادرت کنند.تئوری انتخاب روش جدید در روانشناسی مدرن راه حلی برای این مشکلات است که بر اساس آن تنها کسی که من می توانم کنترلش کنم خودم هستم. بر اساس این تئوری ما نباید بخواهیم افراد را تحت کنترل خود بگیریم بلکه حق داریم اطلاعات لازم و صحیح را به آنها بدهیم وانتخاب را به خودشان واگذار کنیم .