بیماری ADHD بعنوان یک اختلال عصبی تکاملی تعریف میشود که از کودکی شروع و معمولا با فقدان توجه، بینظمی، بیشفعالی و تکانش (تحریکپذیری) نمایان میشود.
یعنی «تا دو دههی پیش، کادر سلامت روان در واقع به ADHD بزرگسالان اعتقاد نداشتند.» اکنون ADHD بزرگسالان پذیرفته شده است.
راهنمای تشخیص بیماری حاوی یک شرط تا حدی سلیقهای است. معیار تشخیصی ADHD شامل مواردی مهمی مثل فراموشی مداوم و صحبتکردن خارج از نوبت است که قبل از اینکه فرد به سن ۱۲ سالگی برسد باید در دو زمینه یا محیط مختلف مشاهده شود.
مشکل ADHD خانم معلم ۶۲ ساله تا اواسط ۵۰ سالگی و بعد از بازنشستگیاش از شغل معلمی تشخیص داده نشد. در آن موقع او برای اولینبار در زندگیاش احساس کرد که نمیتواند کاری انجام دهد. وقتی میخواست چیزی بنویسد، مینشست تا تمرکز کند اما دلش میخواست فورا بلند شود و کار دیگری انجام دهد، مثلا لباسها را بشورد یا برای پیاده روی بیرون برود.
تشخیص بیماری افرادی مانند او سخت است. او بهیاد نداشت که علائم مشخص و قابلتوجهی را در مدرسه یا خانه تجربه کرده باشد. او میگوید علائمش در دوره بعدی زندگیاش برایش مشکل ایجاد کرده و متوجه آنها شده است. شوهر این خانم که ۳۳ سال با او ازدواج کرده، میگوید سالها متوجه این علائم بوده؛ مثلا همسرش اغلب فراموشکار بوده و برایش سخت بوده تا سرعت خود را کم کند یا کارها را آهستهتر انجام دهد.
هرچند همه افراد مشکل توجه دارند و گاهی احساس بیقراری میکنند، مهم است که دریابیم این علائم چقدر فراگیر و چشمگیر هستند و تا چه حد در طول زندگی بیمار ثابت و آسیبرسان بودهاند تا در این صورت پزشکان بتوانند تصمیم بگیرند که آیا فرد به ADHD مبتلا است یا نه.
احتمال ابتلای افراد با ADHD به بیماری دیگری به شکل همزمان مانند اختلال مصرف مواد، افسردگی یا اضطراب نیز وجود دارد.
خانمی که مجبور به ترک دانشگاه شده بود و تشخیص بههنگام ADHD نداشت، در نوجوانی به افسردگی مبتلا شده بود و برای درمان آن تا ۱۰ داروی مختلف را بدون گرفتن نتیجهی زیاد مصرف میکرد. ADHD او سرانجام بعد از مراجعه به یک روانشناس تشخیص داده شد. برای این تشخیص، درمانگر زمان گذاشت تا با والدین و شریک زندگی او صحبت کرده و نتایج آزمونها را دوباره تحلیل کند.
بعد از اینکه این خانم شروع به درمان و مصرف محرک فوکالین کرد، اظهار داشت که تغییری که احساس میکند «دیوانهوار» بود. افسردگی او نیز بهبود یافت. او افزود: «من میتوانستم چیزهایی را که در مغزم بود، راحتتر پیگیری کنم. من توانایی انجام کارهای خیلی بیشتری را دارم، زیرا انگیزهی انجام آنها را دارم.