"Le Nom-du-Père est ce qui introduit la loi dans le désir!"
نام پدر آن است که قانون را به ساحت اشتیاق وارد میکند. ژک لکان
این جملهی ژاک لکان که یکی از کلیدیترین مفاهیم در روانکاوی لکان هست که از فروید الهام گرفته و اون رو بسط میده.
بیایید به زبان ساده نام پدر (Nom-du-Père) در نگاه لکان، صرفاً به پدر زیستی اشاره نداره، بلکه یک مفهوم نمادین هست.
نام پدر یعنی قانون، ممنوعیت، و ساختار اجتماعی ای که از اشتیاق بدون حد و مرز ما بازداری میکنه. این مفهوم تو لکان در تقابل با "اشتیاق کودک به مادر" در دورهی نوزادیه.
خود اشتیاق (désir) برای لکان، میل انسانی هست که همیشه در طلب یک چیزی فراتر از نیاز بیولوژیکی هست. کودک ابتدا میل شدید به "یکیشدن با مادر" داره (اشتیاق به وحدت کامل). ولی این میل باید قطع بشه تا اون وارد جهان اجتماعی بشه.
و قانون (la loi) در نگاه لکان به معنای محدودیت و ساختار اجتماعیه؛ به کودک گفته میشه که "نمیتونی همه چیز رو داشته باشی، حتی مادرت رو». و جمله لکان چه میگه؟ وقتی لکان میگه "نام پدر قانون رو وارد اشتیاق میکنه"، یعنی ورود پدر (یا هر نهاد نمادینی که نقش پدر رو بازی میکنه) بین کودک و مادر فاصله میاندازه. این فاصله همون قانونه: یعنی اشتیاق تو باید کنترل بشه، باید از طریق نمادها (زبان، فرهنگ، اجتماع) هدایت بشه.
یک مثال ساده میزنم. فرض کنیم، کودکی هست که از بودن با مادرش لذت میبره و اون رو تنها منبع آرامش و عشق میدونه. این کودک میخواد همیشه با مادر باشه، بدون دخالت دیگران. ولی یک روز پدر (یا نهاد قدرت/اجتماع) وارد میشه و میگه: "اون فقط برای تو نیست. تو باید صبر کنی، باید نظم رعایت بشه." در این لحظه، کودک درک میکنه که میلش محدوده و دیگه نمیتونه همه چیز رو بخواد یا داشته باشه. اینجاست که قانون وارد اشتیاق اون میشه.
حالا چرا این حایز اهمیت میشه؟ اگه این لحظه (لحظه ورود نام پدر) اتفاق نیفته، کودک در ساحت خیال باقی میمونه و نمیتونه وارد واقعیت اجتماعی بشه. لکان حتی میگه کسانی که روانپریش میشن، این «نام پدر» رو از دست دادن (Forclusion du Nom-du-Père).
بیایید مفهوم "نام پدر" و ورود قانون به اشتیاق را با تحلیل یک فیلم معروف که اکثرا نسل شما میشناسه رو روشنتر کنیم. یکی از بهترین مثالها در این زمینه، فیلم "The Lion King" شیرشاه از دیزنی هستش: داستان فیلم خلاصه کنم مرتبط با بحث: سیمبا، تولهشیر کوچولو، رابطهای بسیار نزدیک با پدرش موفاسا داره. ولی وقتی اسکار موفاسا رو کشت، سیمبا فکر میکنه خودش مقصره و فرار میکنه. سیمبا اینجا به دنیایی بدون قانون پناه میبره (Hakuna Matata) و از مسئولیت و نقش خودش در جامعه فرار میکنه. با یک تحلیل روانکاوانه از دیدگاه لکان میخوام کمی به این مفهوم نزدیک بشم.
👈اشتیاق کودک به مادر/ لذت بدون قانون: کودک (سیمبا) در ابتدا در ساحت لذت و آزادی کودکانه هست. در کنار پدرشه، اما هنوز مرز قانون رو بهخوبی درک نکرده.
👈 ورود "نام پدر" و قانون: موفاسا نماد نام پدره: اون به سیمبا یاد میده که:
"پادشاه بودن یعنی مسئول بودن. یعنی بیشتر از خودت فکر کردن." این دقیقاً ورود قانون به اشتیاقه: میگه در واقع "تو نمیتونی هرکاری خواستی بکنی، حتی اگه اشتیاق داشته باشی."
👈 فقدان پدر = گسست از قانون: وقتی موفاسا میمیره، سیمبا دچار فقدان نماد پدر میشه. اون از قانون جدا میشه و وارد دنیایی میشه که شعارش "Hakuna Matata" یا همون بیخیال جهان میشه: "بدون مسئولیت، بدون قانون، فقط لذت". اینجا سیمبا در حالت روانیای شبیه به کسی هست که نام پدر رو از دست داده.
👈 بازگشت نام پدر (درونی شدن قانون):در نقطهای از فیلم، روح موفاسا به سیمبا ظاهر میشه و میگه؛ "تو فراموش کردی که کی هستی. پسر منی. برگرد!" این لحظه، لحظهی بازگشت نام پدره. سیمبا قانون رو درونی میکنه، اشتیاقش به قدرت و بودن، حالا در چارچوب مسئولیت و عدالت قرار میگیره.
تو lion king، مثل روایت لکان، تا زمانی که سیمبا "نام پدر" رو انکار میکرد، در دنیای خیال زندگی میکرد و دچار نوعی سردرگمی هویتی بود. ولی با بازگشت به قانون پدر، هویت خودش رو پیدا میکنه و تبدیل به انسانی (یا در این داستان ما: شیری!) اجتماعی شد.
جالبه که خیلی از داستانها مثل فیلمهایی مثل Black Swan، Joker یا حتی داستان حضرت یوسف در قرآن هم نمادی از "مفهوم نام پدر" واشتیاق، و قانون رو نشون بدن که اگه نیاز باشه میتونم تحلیل کنم.
تحلیل دکتر موریس ستودگان