تا حالا دقت کردهاید که در حال تماشای یک مستند حیات وحش در یک تعقیب و گریز برای یکی از طرفین یعنی شکار یا شکارچی آرزوی موفقیت میکنیم! اغلب تمایل داریم که شکار بتواند بگریزد و جان سالم به در برد.
اما یک روزی مستندی نگاه میکردم که قصه یک گروه از سگهای وحشی را روایت میکرد که رییس گله چطور میخواست که جان خود و اعضای گله را نجات دهد و قلمرو خود را حفظ کند. وقتی که می خواستند شکار کنند با اینکه هممواره آهو نماد زیبایی و متانت بوده، آرزو کردم در شکار موفق باشند و جان بچهها را بتوانند نجات دهند و وقتی در هنگام آب خوردن یکی از آنها طعمه کروکودیل شد چطور یادم رفت که آن کروکودیل هم شاید بچه هایی برای سیر کردن دارد! در جدال با شیرها هم با اینکه شیر نماد قدرت و شکوه بوده و نباید به سگها ببازد اما آرزو کردم سگها قلمرو شیرها را بگیرند.
وقتی به اینکه چه اتفاقی افتاد که حسهای متضاد و متناقض داشتم فکر کردم به این نتیجه رسیدم که یک ماجرا به وجود میآید که ما با یک جریان و یک پدیده «همداستان» میشویم. همداستانی یک حس همدلی و همفضایی قدرتمند ایجاد میکند. اینجا من وارد زندگی گروهی و خانوادگی سگها شده بودم و با آنها همداستان شده بودم و درک عمیقی از زندگی و رنجهایشان داشتم. به همین سادگی بر احساسی که از ماجرا داشتم تاثیر گذاست و قاعدتا اگر منشا یک تصمیم و رفتار بودم بر آن هم ناخواسته تاثیر میگذاشت!
بنابراین ما در زندگی واقعی هم با برخی افراد و سازمانها و حزبها و دستهها همداستان میشویم. این همداستانی تمام احساس و قضاوت ما را تحت تاثیر قرار میدهد و ما را در دیدن اصل واقعیت نابینا میکند. اینست که حقیقت، آن حقیقتی است که در دسترس نیست و ما فقط میتوانیم به آن نزدیک شویم. اینجاست که حقیقت پدیدهها مشخصا با آنچه بر ما پدیدار میشود بسیار متمایز است.
فرآیند حقیقتیابی و قضاوت برمبنای شواهد، یک چالش بزرگ اخلاقی است و درواقع ما در حالی که فکر میکنیم بیطرف و مستقل درحال قضاوت هستیم ممکن است با یکی همداستان شویم و نتیجه برداشت و قضاوت ما به انحراف کشیده شود.
حال ببینیم از این همداستانی چه استفاده و سو استفادههایی میشود؟
فروشندگان حرفهای داستانگوهای موفقی هستند. کلاهبرداران موفق هم قصهگوهای قدری هستند. سیاستمداران که متخصص شخصیتپردازی در داستانهای بلند هستند!
هر یک از ما تحت تاثیر داستانهایی هستیم که افرادی که زبردست هستند توانستهاند ما را با خود و داستانشان همداستان کنند. به عنوان مثال اگر در اپل استورها صف میبندند تا اولین خریداران مدل جدید باشند، پشت آن من قدرت داستانی را میبینم که استیو جابز برای خودش و شرکتش ساخته است و توانسته است این افراد را با خود همداستان کند.
پیادهنظامهای احزاب و دستههای سیاسی با داستان سیاستمداران همداستان شدهاند و تمام زندگی و دوستان و روابط و خانواده و اموال و وقت و انرژی خود را بر سر ایدیولوژی میگذارند. ان قدرت حزب یا ایدیولوژی نیست بلکه قدرت داستانی است که یک ایدیولوژی برای همداستان کردن با خود دارد!
کلاهبرداران حرفهای هم با یک داستان سر ما کلاه میگذارند. داستانی که طمع ما را تحریک میکند و آیندهای جذاب را ترسیم میکند ما را با داستان خود همداستان میکنند و به سادگی جیب ما را میزنند و غیب میشوند.
اگر میخواهید بر دیگران تاثیری بگذارید و نفوذ کنید، اگر میخواهید فروشنده موفقی باشید، اگر میخواهید یک مدرس و نویسنده الهامبخش باشید. اگر میخواهید مدیری موفق در سازمان باشید و حتی اگر میخواهید پدر و مادری روشنگر باشید، داستانی برای گفتن داشته باشید که بتوانید دیگران را با خود همداستان کنید!
? آموزه رفتاری
ارزش و جهت اخلاقی و درست و نادرستبودن این داستان را شما تعیین کنید اما برای نفوذ و منشا اثر بودن در زندگی دیگران، داستانی یرای همداستانی داشته باشید.
|||| برای مطالعه مطالب بیشتر به سایت یادگیری و آموزش آرشانیک بروید. ||||
Www.arshanik.com