Zahra Husseini
Zahra Husseini
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

ب. بازگشت به میانگین و تفکر خرافی

در این رشته به خطاهای رایج شناختی می پردازم که مسبب اصلی مغالطات و اشکالات نتیجه گیری است. بازخوردهای شما انگیزه دهنده خواهد بود.

اگر پدیده ای در طول زمان اندازه گیری کنیم، متوجه خواهیم شد که سیر تغییرات پدیده میل دارد به میانگین نزدیک شود. اجازه دهید با مثالی این قاعده را بشکافیم. فرض کنید که قد اجداد شما را در طول تاریخ اندازه گیری و ثبت کرده باشند، قرار است شما بچه دار شوید و دوست دارید حدس بزنید که قد فرزندتان تقریبا چقدر خواهد بود. برای این کار باید قد اجداد خود را با هم جمع بزنید و بر تعداد تقسیم کنید تا میانگین قد اجدادتان به دست بیاید. اگر قد شما از قد میانگین فامیلی بیشتر است، به احتمال زیاد فرزندتان از شما کوتاهتر خواهد شد و برعکس. به این پدیده "میل به بازگشت به میانگین" گفته می شود و همیشه صادق است. این قاعده در تمام پدیده های متغیر دیده می شود؛ برای مثال در مورد میزان بارش باران، تعداد کل زلزله ها در یک کشور، تعداد مرگ و میر در اعمال جراحی، میزان انگیزه مندی، آمادگی بدنی در مسابقات ورزشی، میزان افسردگی و مانند آن.

فرض کنید قبلا آدم بسیار باانگیزه ای بوده اید و اکنون بسیار بی انگیزه و دلمرده هستید. در اوج دلمردگی به روانشناس مراجعه و با او گفتگو می کنید و بعد از آن متوجه می شوید که انگیزه بیشتری دارید و حالتان بهتر است و به صورت طبیعی این تغییر حالت را به مهارت روانشناس نسبت می دهید. در حالی که شما در پایین ترین وضعیت نوسان انگیزشی خود قرار داشته اید و بدون روانشناس یا با او، طبق قاعده میل بازگشت به میانگین، تمایل داشته اید به متوسط انگیزه مندی خود بازگردید و بازگشته اید.

اکنون تصور کنید که در هنگام افول کامل انگیزه خود، یک رمال را در خیابان ببینید که به شما بگوید خبرهای خوشی در راه است، یا کلاغی پشت پنجره اتاقتان قار قار کند، یا گربه سفیدی سر راه ببینید و بعد از آن شما به میانگین باز گردید. شما تمایل خواهید داشت تا حال خوب خود را به رمال، دیدن کلاغ و گربه سفید نسبت دهید و دفعه بعد که باز در قعر ناامیدی قرار گیرید، دوباره به دنیال همان نشانه ها و افراد خواهید رفت و دوباره بازگشت به میانگین خود را به آن ها نسبت خواهید داد!

ممکن است در قعر احساس شکست نوعی مراسم برای خود بسازید مانند برعکس پوشیدن لباس یا صورتی پوشیدن در روز جمعه. پس از آن متوجه تغییر حال خود شوید و آن حال را به آن مراسم خاص نسبت دهید و عادت کنید تا هنگام بروز مشکل همان مراسم را عینا انجام دهید.

گلزن ماهر فوتبالی را تصور کنید که پس از یک دوره موفقیت، مدتی است دیگر نمی تواند گل بزند و از این مساله کلافه است. در قعر احساس شکست و پس دست زدن به هر راه حلی ناامیدانه از رمالی می شوند که باید پسربچه نابالغی را به زمین فوتبال ببرد تا به دروازه تیم حریف ادرار کند ...

باز تصور کنید که کشاورز هستید و پس از چند سال کم بارش در بدترین خشکسالی قرار گرفته اید، محصولاتتان در حال نابودی و اقتصادتان رو به اضمحلال است. تصمیم می گیرید تا مثلا طی یک مراسم شاخ بزی را در گوشه شمال شرقی مزرعه دفن کنید و دعای باران بخوانید و بعد از آن حتی اگر کمی باران هم ببارد، آن را به شاخ بز نسبت می دهید و به بقیه اعلام می کنید که مراسم شاخ بز در بارش ابرها اثر شگفت دارد. نادیده گرفتن پدیده "میل به بازگشت به میانگین" می تواند سبب شود تا ما برای پدیده ها علت جعلی و خرافی بسازیم.

همیشه پس از یک سلسله موفقیت، شکست و پی از یک سلسله شکست، موفقیت خواهد آمد. همیشه پس از چند سال بارش زیاد، کم آبی خواهیم داشت و برعکس. همیشه پس از مدتها زندگی پر انرژی، کرختی خواهد آمد و برعکس.

پذیرش دنیای مادی آنچنان که هست، به ما در عبور از بحران های زندگی و یافتن راه حل های واقعی کمک می کند، در حالی که نادیده گرفتن این واقعیت باعث می شود به خرافه و علل جعلی پناه ببریم و در دایره پریشانی سر در گم شویم.


روانشناسینفکر خرافیبازگشت به میانگینخطای شناختیتفکر منطقی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید