Zahra Husseini
Zahra Husseini
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

مأمور و معذور

عاملیت در اعمال خشونت (Sense of Agency)

در دادگاه نورنبرگ، آدولف ایشمان، در دفاع از خود و اثبات بی گناهی اش، در یادداشتی نوشت که او و دو زیر دستش تنها تابع دستورات بوده اند.

از آن زمان گفتمان عاملیت در اجرای دستورات داغ شد و استنلی میلگرام روانشناس دانشگاه ییل آزمایشی را انجام داد تا درستی این ادعا را بیازماید.

میلگرام از شرکت کنندگان می خواست تا به عنوان یک معلم برای بهتر شدن یادگیری فردی که در اتاق دیگر بود، به او شوک الکتریکی بدهند. شرکت کنندگان، یادگیرنده را نمی دیدند اما فریادهایش را که به خاطر درد شوک الکتریکی بود، می شنیدند.

در حقیقت یادگیرنده ای وجود نداشت و میلگرم آزمودنی های خود را برای آزمایش فریب می داد. او متوجه شد که آن ها حاضر بودند برای افزایش شوک، ولتاژ دستگاه را تا 450 ولت بالا ببرند، که درد بسیاری را ایجاد می کرد.

آزمایش میلگرام توسط محققان دیگر تکرار شد که برخی با ثبت تصاویر مغزی از شرکت کنندگان همراه بود. نتایج نشان داد که بخش هایی از مغز که مربوط به حس عاملیت است در مغز شرکت کنندگان، زمانی که از دستورات اطاعت می کردند، نسبت به زمانی که خود تصمیم گیرنده بودند، فعالیت کمتری دارد.

محققان نتیجه گرفتند که در جنایات علیه بشریت، افرادی که تابع دستورات هستند، باید نسبت به افرادی که دستوردهنده هستند، به مجازات های کمتری محکوم شوند.

در این پژوهش ها این سوال و ابهام همچنان باقی است که تکلیف تصمیم اولیه این "فقط اطاعت کنندگان از دستور مافوق" زمانی که تصمیم گرفتند به ماشین سرکوب و جنایت علیه بشریت بپیوندند، چیست؟

افرادی هستند که حاضر نشدند به خاطر منافع خود جذب دستگاههای سرکوب و کشتار شوند و کسانی هم با اختیار کامل تصمیم گرفتند، به ماشین های کشتار، سرکوب و جنایت خدمت کنند و حتی برای خوش رقصی و جلب منافع بیشتر، فراتر از حوزه وظیفه، دست به جنایت زدند؛ آگاهانه و داوطلبانه تصمیم گرفتند "تابع دستور مافوق" باشند. سوال مناسب این است که آیا انتقال دادن "حس عاملیت در لحظه" برای هر کشتار در موقعیت به "عاملیت کلی اولیه" برای "اطاعت از دستور مافوق" نفی عاملیت است؟!

روانشناسیجنایت علیه بشریتمیلگرامدستور مافوق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید