بسطامی نماینده ایلام :
پدر خانواده معلول جسمی و تحت پوشش بهزیستی است.!
این خانواده هیچ گونه امکانات رفاهی و معیشتی اولیه هم ندارند.!
سرپناه این خانواده یک چهار دیواری ۵۰ متری بدون سقف است که با مشارکت بنیاد برکت و بهزیستی تا این مرحله ساخته شده است.!
مرگ این دختر ۱۱ ساله بر اثر فقر مطلق بوده است
لباسهای این دختر ۱۱ ساله چنان مندرس و غیر قابل استفاده بوده اند که ایشان قبل از مرگش اقدام به سوزاندن تمام لباسهای مندرس و غیر قابل استفاده خود می نماید تا بعد از مرگش بچه های دیگر این لباس ها را نبینند
این دختر بچه بارها از فقر مطلق خانواده خود گله مند بوده است.!
منطقه ای که این خانواده در آن زندگی می کنند نه خط تلفن ثابت و همراه ، نه آنتن تلویزیون و نه خانه بهداشت، راه مناسب و... ندارد.!
لینک مطلب
http://www.baztabeilam.ir/content?id=2141
زهرا همتی مدیرکل بهزیستی استان ایلام :
با توجه به دریافت مستمری و یارانه ماهیانه که مبلغی بالای ۱۰ میلیون ریال بوده و نیز فعالیت خانواده در زمینه دامداری(پرورش چند راس گاو) تامین حداقل نیازهای خانواده دور از انتظار نیست!
به دلیل فقر فرهنگی خانواده و عدم آشنایی آنان با روحیه حساس فرزندان، خواسته های اولیه آنان را نادیده گرفته که در نهایت با توجه به زمینه افسردگی این عضو خانواده متاسفانه اقدام به خودکشی کرده است.
از دیگر مشکلات خانواده می توان به عدم آشنایی والدین با مهارت های فردی و برقراری ارتباط موثر با فرزندان و در نتیجه عدم اقدام مناسب جهت دریافت خدمات درمانی اشاره کرد.
این خانواده پنج نفره به علت معلولیت سرپرست خانواده از ناحیه یک دست، تحت پوشش سازمان بهزیستی هستند که درچارچوب قوانین و دستورالعمل های مربوطه از کمک های مستمر و غیر مستمر سازمان شامل کمک هزینه ساخت مسکن(۱۴۰ میلیون ریال)، مستمری ماهیانه(پنج میلیون و ۱۵۰ هزار ریال)، کمک هزینه معیشت( هر سه ماه چهار میلیون و ۵۰۰ هزار ریال)، هزینه کمک معاش(هشت میلیون ریال) و سایر کمک های غیر مستمر نظیر بسته های غذایی برخوردارند.
لینک
http://www.behzisti.ir/news/15876/
مددکاری اجتماعی، حرفهای تخصصی
ابوذر سمیعی | دانشجوی دکتری سیاستگذاری فرهنگی
فاجعه تاثربرانگیز خودکشی دختربچه 12 ساله در یکی از مناطق محروم ایلام، قلب هر انسانی را به درد آورده است؛ که این تنها گوشه ای از مسائل عدیده پنهان اجتماعی است که عیان گشته است. اما دردناکتر از آن اطلاعیه فرافکنانهای است که توسط اداره بهزیستی ایلام در راستای سلب مسئولیت از این واقعه صادر گردیده است. اطلاعیهای که حاکی از پیگیریهای به اصطلاح دلسوزانه این اداره است و بیان میکند که این خانواده با حمایتهای آن سازمان، قادر به تامین حداقل نیازهای خود بوده و عمده مشکل در فقر فرهنگی و ناآگاهی خانواده خلاصه می شود. در این بیانیه، مقصر اصلی، خانواده شمرده میشود و سازمان بهزیستی به عنوان متولی ارائه خدمات اجتماعی به مددجویان، مبرا میماند. اینکه چگونه یک خانواده 5 نفره میتواند با درآمد یک میلیون تومانی، امرار معاش کند جای تامل دارد اما موضوع بحث در این نوشته نیست. آنچه جای بحث دارد، ابعاد روانی-اجتماعی این واقعه است که کاملا مغفول مانده است.
فقر-محرومیت-بیسوادی، متغیرهایی هستند که همواره اثر همافزایی دارند و نهایتا منتج به فلاکت خواهند شد. افرادی که در این چرخه معیوب گرفتار آمده باشند، به خودی خود قادر به خروج از آن نیستند و این نهادهای اجتماعی هستند که باید به کمک این افراد بشتابند. شواهد حاکی از آن است که خانواده این دختربچه نیز در چنین گردابی گرفتار آمدهبودند و باتوجه به معلولیت سرپرست خانوار، این وظیفه سازمان بهزیستی بود که در این راستا اقدام مینمود. مگر نه این است که مددکاران اجتماعی این سازمان، آنگونه که از نامشان برمیآید، موظف هستند در زندگی اجتماعی (و نه تنها مادی) مددجویان خود حضور داشته باشند و به مسائل آنان رسیدگی نمایند؟ مگر آگاه سازی این خانواده پیرامون مسائل خانوادگی، بر عهده نهادی بجز سازمان بهزیستی بود؟ مگر نباید آموزش مهارتهای زندگی یکی از اولویتهای آموزشی سازمان بهزیستی برای مددجویان خود باشد؟ اگر ابعاد روانی-اجتماعی زندگی مددجویان تحت پوشش سازمان بهزیستی، از مسائل ضروری این مجموعه به حساب نمیآید، پس کدام موضوع حیاتی در دستور کار آنان قرار دارد؟
این اتفاق بازهم ضرورت نگاه تخصصی به سازمان بهزیستی و موضوع مددکاری را برجسته میسازد. سازمان بهزیستی در خصوص افراد دارای معلولیت، باید از قالب توزیع کننده صرف لوازم توانبخشی و بستههای کمکمعیشتی، خارج شده و حضوری مداوم و مستمر در زندگی اجتماعی مددجویان تحت پوشش خویش داشته باشد. مددکاران این سازمان نیز میبایست به صورت تخصصی و همه جانبه مددجویان را حمایت نمایند.
متاسفانه بسیاری از مددکاران سازمان بهزیستی، از رشتههای غیرمرتبط، وارد حوزه مددکاری شدهاند و اطلاع چندانی پیرامون حرفه مددکاری ندارند. آن دسته از مددکاران متخصص نیز که از علم و آگاهی برخوردارند، به دلیل گرفتار آمدن در ساختارهای بوروکراتیک دستوپاگیر اداری و ازدیاد پروندههای مددکاری، قادر به انجام وظیفه تخصصی مددکاری اجتماعی در معنای واقعی کلمه نیستند. بسیاری از مددکاران این سازمان اذعان دارند در طول خدمتشان، به اندازه انگشتان یک دست نیز دورههای آموزشی کارآمد نگذراندهاند. نارضایتی بالای مددجویان سازمان بهزیستی از عملکرد این سازمان و مددکاران آن، شاهدی متقن بر این مدعاست.
قصد بنده در این نوشته نادیده گرفتن زحمات مددکاران دلسوز سازمان بهزیستی نیست. هدف، نقد ساختارها و سازوکارهایی است که موجب هدر رفتن توانمندیهای مددکاران و کماثر شدن زحمات آنان گشته است. امید است که با رفع این نواقص، دیگر شاهد چنین فجایع جانسوزی نباشیم.
(کمپین معلولان)