120
120
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

چوب دو سر طلای زمانه


شاید بخشیش به خاطر داستان کرونا و بریدن از همه ی اجتماعات باشه ولی به هر صورت خیلی وقتا پیش میاد که دلم میخواد جایی میبود که میتونستم توش حرف بزنم یا به هر نحوی با دیگرانی ارتباط برقرار کنم. وضع عجیبیه!

از وقتی از این شبکه های اجتماعی لیو دادم انگار از دنیا کنده شدم. به یکباره جوری از دوستان و آشنایانی که تا پارسال به ناگزیر در جریان ریز و درشت زندگیشون بودم بریدم، که انگار هرگز نشناختمشون. با بعضی هاشون بیشتر از یکساله که کلمه ای هم حرف نزدم! البته، گفت و گو نداره که کرونا و قرنطینه و بسته شدن دانشگاه و ... نقش اساسی داشت. حالا دلیل این انزوا هرچی که بود چندباری به سرم زده که دوباره ی توی یکی از شبکه های اجتماعی (اینستا یا توییتر و ...) اکانت بسازم

هر بارهم ثانیه دقیقه نشده یادم میاد که من زمانی اکانت داشتم و به دلایل قانع کننده ای حسابامو بستم و اتفاقا همیشه هم ترک شبکه های اجتماعی تاثیر خوبی روی زندگیم گذاشته.

خوب میدونم که معضلات اینستا و توییتر کم نیست و بعضی هاش رو هر چقدرم که بخوای مدیریت کنی به طرز انکارناپذیری گریبانتو میگیره

از جمله :

در معرض بمباران خبری قرار گرفتن

ایجاد وضعیتی که آدم ناخودآگاه به سمتی میره که برای خوش آیند دیگرانی به نوعی رول بازی کنه. مثلا حرف هایی رو بزنه یا نزنه ( به نوعی همون تظاهر )

وارد کردن انتقاد بی خود و احمقانه به همه دنیا و در مقابل مورد انتقادها و هجمه های بیخود و احمقانه‌ی هر ننه قمری قرار گرفتن

حرص خوردن از دست ده‌ها و صدها آدم متظاهر همه چیزدان خودشیرین پندار

صرف وقت انرژی ذهنی زیاد برای مسائلی که هیچ دردی از تو و هیچ کس دیگه‌ای دوا نمیکنه

و ... هزاران معضل و دردسر دیگر .

همه این مشکلات هست در برابر اینکه

بابا منم آدمم گاهی وقتا حرفم میاد...


نخیر! بیفایده ست. انگار درد مارا نیست درمان، الغیاث!

توییتراینستاگرامسوشال‌مدیاقرنطینه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید