120·۱ سال پیشبنشینم و صبر پیش گیرم؟دو سالدو سال آزگار از آخرین متنی که اینجا نوشتم گذشته، اون موقعهم از تو نوشتم. اینجا همیشه از تو مینویسم یا بلعکس وقتی میخوام از تو بنویسم…
120·۳ سال پیشچوب دو سر طلای زمانهشاید بخشیش به خاطر داستان کرونا و بریدن از همه ی اجتماعات باشه ولی به هر صورت خیلی وقتا پیش میاد که دلم میخواد جایی میبود که میتونستم توش ح…
120·۴ سال پیشعزیزم ما هنوزم پاریسو داریماین داستان رفتن و اپلای برای من خیلی های دیگه شبیه تاس چند ده وجهی هست. روی یه وجهش نوشته برلین یکی دیگه آمستردام اون یکی رم...، یه روز تاس…
120·۶ سال پیشحالی خوشدار این دل پر سودا راپاییز اونقدری پاییز شده بود که بلوار کشاورز رو یکسره زرد و قرمز و نارنجی کنه. عصر سردی بود و باد ملایمی میوزید. عمدا روی جاهایی که برگ خش…
120·۶ سال پیشاتاقم (بخش اول)نه اینکه اتاق من چیز خاصی باشه،نه.یه مکعب ۳*۵ که یه پنجره رو به حیاط خلوت خونه خودمون و پشت بوم بقیه خونهها داره. حیاط مدرسهی ابتداییم کا…
120·۶ سال پیشدلتنگیهای عزیزماین متن رو دارم ۱۲ شب توی جاده مینویسم. هربار که از تهران به مقصد دیارم راه میوفتم شروع میکنم به مرور کردن چیزایی که اونجا منتظرمه:مامان، ب…