کشت مرا
کُشت...
در پی بودن و نبودنم کُشت!
پی اش را به تن مالید و بیدرد کُشت!
میگریختم!
میگریستم!
آندم که مرا کُشت؛به او گریختم!
جستنم باعث مرگی در او شد که در تقلای بودن یا نبودن؛مردن یا نمردن؛یا دیدن مرگ کسی؛ دست آخر خود را در من یافت!
با رفتنش،بودنم!
با نبودنش همه رفتن ها که هیچ...!!
هیچکس دل ندارد که مرا به هنگام مرگ،خویش را ببیند!
دل ندارد!
نوشته سید حسین واحد
گروه ایدهپروران!