حامد ابقا
حامد ابقا
خواندن ۳ دقیقه·۴ ماه پیش

داستان تاثیرگذارتر با مهارت در خلق ایده‌ی ناظر


پشت ایده‌ی اصلی داستان ایده‌های ثانویه یا ایده‌ی ناظر زیادی می‌تواند باشد. شاید بتوان گفت ایده‌ی ثالثیه، ایده‌ی رابعیه، ...! فیلم «پرواز» را می‌دیدم. ایده اصلی فیلم در مورد این است که «رستگاری در روراستی است. با خود و با دنیا» بنظرم ایده‌های دیگری هم وجود دارد که می‌تواند داستان را جالب‌تر کند.

دیالوگ انتهایی فیلم بین ویپ و ناکلز پسرش این است:

- «... خب از این پرسش شروع کنیم، تو کی هستی؟»

- «سئوال خوبیه؟ من کی هستم؟!»

شاید ایده‌ی ثانویه‌ی فیلم همین است که :«هویت ما انسانها را ارزش‌هایمان که شخصیتمان و رفتارمان را شکل می‌دهد و می‌سازد. نه طبقه اجتماعی و درآمد و شغلمان!» چرا که قهرمان فیلم درگیر انتخاب بین ارزش‌های انسانی جامعه‌ و حفظ منافع شخصی خودش است. شاید برای واحد منابع سازمانی یک سازمان این فیلم بتواند اهمیت اخلاق را در برابر وسوسه اخذ منافع با استفاده از راه‌دررو‌های قانونی نشان دهد.

فیلم پرواز در مورد یک سانحه هوایی با کارگردانی رابرت زمیکس و بازی دنزل واشینگتن است. تم فیلم اصلا به ایده اولیه و ثانویه که گفتم، ربط زیادی ندارد و درمورد یک خلبان معتاد به الکل است. سانحه اتفاق افتاده، شش نفر مرده‌اند و صد نفر زنده مانده‌اند. حال جلسه‌ای برای بررسی اینکه آیا الکلی بودن خلبان تاثیری روی این سانحه داشته یا نه باید برگزار شود.

ایده سومی که پشت لایه‌های دیگر این فیلم شاید نهفته باشد این است که «اعتیاد چقدر می‌تواند روی شخصیت و مفاهیمی مثل شرف فرد تاثیر بگذارد؟» در پرده سوم و انتهای فیلم اگر قهرمان فیلم مصرف دو بطری پیدا شده را گردن همکار خود بیاندازد که مرده و دیگر همکاران هم با این موضوع مشکلی ندارند تبرئه می‌شود. همین همکار کسی است که قهرمان دیشب را با او گذرانده و در خون او هم ۰.۱۷ درصد الکل پیدا شده است. و همین نقطه عطف نهایی پایان‌بندی ماندگاری را برای فیلم می‌سازد. شاید نمایش این فیلم برای افرادی که درگیر اعتیاد هم هستند موثر باشد.

ایده‌ی چهارمی که از میانه فیلم به بعد پررنگ‌تر می‌شود این است که برای پدر بودن یا بهتر بگوییم «برای خانواده بیش از جایگاه اجتماعی و درآمد و شغل آبرومند و حتی قهرمان اجتماعی بودن، هویت مشخص ارزشمند است.». ایده‌ای که فیلم را برای فرزندپروری میتواند به پدرها و مادرها الگوی موثری را نشان دهد.

ایده‌ی پنجم فیلم بنظرم این است: «فقط خودمان در مشکلات مسئولیم و باید تصمیم گرفته، مسئولیتش را پذیرفته و با هزینه و فایده‌اش کنار بیاییم» این مشکل می‌تواند روزمرگی، از دست دادن پدر و مادر و ترک همسر و فرزند یا اعتیاد به الکل باشد یا انتخاب اینکه چه کسی دوست داریم باشیم؟.

ممکن است بگویید این‌ها پیام‌های متعددی هستند که داستان یا فیلمنامه می‌خواهد به مخاطب بدهد. بهتر است به‌جای پاسخ به این نقد بگویم ایده‌ ناظر به داستان در حد یک خط چیزی است که خط به خط داستان باید آن‌را برساند. یعنی در هنگام نوشتن روی کاغذی نوشته و مقابل لب‌تاب یا ماشین تحریر یا دست‌نوشته‌های نویسنده و مولف باشد. و بهتر است که هیچ اشاره مستقیمی به این ایده‌ها در ظاهر داستان نشود.

بنظرم نکته ای که می‌خواستم بنویسم بدیهی است. هر چقدو تعداد ایده‌هایی که نویسنده‌ای بتواند با موفقیت در داستانش پیاده کند، بیشتر باشد به غنای داستان کمک بیشتری می‌کند. در نتیجه داستان از سطحی بودن رها می‌شود.

پس اگر می‌خواهیم داستانی خلق کنیم که تک‌بعدی نباشد، سطحی یا زرد نباشد، بتواند مدت‌ها در ذهن مخاطب بماند و در زندگی انسان تاثیری را ایجاد کند، بهتر است روی ایده‌های ناظر بیشتری تمرین کنیم. البته تمام این موضوع زمانی جواب می‌دهد که یاد بگیریم یک ایده‌ی ناظر را بدون اینکه مخاطب حس کند مستقیم به او گفته‌ایم درک کند. مثل یک موسیقی فیلم خوب که مخاطب می‌شنود و فیلم را موثرتر می‌کند ولی مخاطب متوجه موسیقی فیلم نمی‌شود.


داستانفیلمخلاقیتموسیقی فیلم
کارم برندسازی‌ و کسبم محتوانویسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید