باسمه تعالی
سفر باعث می شود تا از دایره امن خود خارج شویم.
در این سفر اخر ، تا دو روز ابتدایی ، هنوز در همان حوالی دایره امن خودم بودم.
زمانی که از آن بیرون رفتم ، فاصله که دور شد ، ماشین که خراب شد ، آن وقت متوجه شکنندهگی خود شدم.
وقتی که خانه هستی ، وقتی که محیطی آرام و مطمئنی در پیرامون خود احساس می کنی ، احتمالآ یک احساس قدرت بیحّد و مرز برای خود قائل می شوی و حتی شاید این توهم برایت بوجود بیاید که قادر هستی دنیا را -کنفیکون- کنی در صورتی که تصور می کنم که چقدر این احساس غلط و محیط ، توهم برانگیز است.
سفر دقیقا این ابر های خیالی ، این محیط امن و راحت را از بین میبرد و ما را وارد فضایی تازه و تقریبآ غیر قابل پیشبینی میکند! این باعث می شود که دچار شوک بشویم و هر چند کمی برایت سخت باشد ولی بیدار بشوی!!
این نکته را از سفر هنوز نشناخته بودم و کاملا درک نکرده بودم که سفر با خارج کردن ما از لانه مان ، باعث می شود بیدار شویم. شاید گفتنی ها از این بُعد از سفر بیشتر و مفصل تر باشد ولی خُب ، الان چیزی در ذهن و دستی برای نوشتن ندارم ولی احتمالا بعدتر باز به این مطلب و موضوع ، دوباره مراجعه کنم و بیشتر از آن بنویسم!!
در هر صورت ، آدم وقتی از سفر باز می گردد ، به خوبی ریکاوری شده است و با نفسی تازه ، به زندگی بعد از سفر میپردازد و چه چیزی از این بهتر. شاید این بدان معناست که دوباره ، واقعیتر و حقیقیتر ، تصمیم می گیریم و دست به فعالیت می زنیم!!