نیت کردم نکات و برداشتهای خودم از کتابهایی که میخونم رو بیام بنویسم تا اگر حافظه یاری نکرد این یادگاری یادم بندازه. کتابهای آدمهای بزرگ شیره تفکرات و خلاصه زندگی غیر معمول و غیر صبح سرکار برو شب بخواب روز از نوشون هست و حیف ِکه از این نعمتها استفاده نکنیم.
کتاب مدیر مدرسه داستان آقا معلمی هست که برای فرار از دست سختی معلم دبستان بودن با دم این و آن دیدن مدیر مدرسهای در ناکجا آباد شده که البته آخر سر خودش به این اشتباه پی میبره.
1 :: خطای شناختی و توهم پیش از تجربه بزرگترین درس این داستان هست. ما آدمها وقتی نیت انجام کاری میکنیم به جای این که بریم و پای حرف اهل تجربه بشینیم برای خودمون رویا پردازی میکنم تا مبادا این خیال عسلی با تلخی حقیقت قاطی بشه و کام شیرین شدمون تلخ بشه.
این آقا معلمِ مدیر شده اصلا برای مدیریت نیامده بود، آمده بود تا کج امن و آسودهای پیدا کنه برای استراحت واسه همین تا میتونسته در کارها دخالتی نمیکرده و عملا ناظم رو با رفتارش مدیر میکنه. مدیری که برای فرار و آرامش داشتن کارها رو به دیگران میسپره چیزی جز هرج و مرج هم درو نمیکنه.اتفاقی که مایکل گربر در کتاب افسانه کارآفرینی درباره علت شکست استارتآپها در مرحله نوجوانی گفته هم در اینجا دیده میشه. گربر توصیه میکنه در کنار سپردن کارها به دیگران نظارت و قدرت نفوذ خودتون رو حفظ کنید و خیال آسوده نکنید که چون فلانی هست و فعلا همه چیز خوب هست پس کاری که میکنم درسته مگر نه روزی به اشتباه بودنش پی میبرید که دیگه کار از کار گذشته و حتی کسی شما رو هم به عنوان مدیر و تکیه گاه نه میشناسه نه قبول داره.
2 :: موضوع دیگهای که در این داستان به چشم میخوره چیز هست که در جامعه امروز ما اکثرا اون رو دیدیم یا حداقل شنیدیم. نفوذ افراد پولدار و تو سری خوردن افراد معمولی و فقیر. در دو جای این داستان دو اتفاق برای افراد معمولی جامعه که اولی معلم کلاس چهارم بوده و دومی یک فرد عادی رخ میده و آقا مدیر از در حق خواهی اونها در میاد ولی در نهایت طرف پولدار ماجرا با وعده وعید هایی دم شاکی رو میبینه و به اون میفهمونن که کاسه داغتر از آش نباشه. چیزی که بیشتر از هر چیزی در این بخش داستان لمس میشه قدرت پول هست که بر هر علم و هنر و فرهنگی میچربه. انگار خواسته جواب انشای علم بهتر است یا ثروت رو به گوش بقیه برسونه و از تلخی این حقیقت بگه!
3 :: در جایی از این داستان هم به بحث داغ این روزهای کشور ما یعنی اختلاس که جالب اینجاست نمونه مشابهای هم در زمان حال داره پرداخته، برداشتن حق و حقوق معلمها و ناپدید شدن که نشون میدن حداقل در صده اخیر این مقوله در ایران یک اتفاق عادی هست و تغییرات سیاسی هم تغییری بر این روند نداشته و جالب این که هم در امروز و هم در دیروز مردم میدونن یکی برد ولی به قول آلاحمد:"یارو یک تکه نان شد و سگ خورد" و از آخر ماجرا کسی خبری نداره.
4 :: از جذابیتهای این داستان نثر بیپرده، تند و خودمانی آلاحمد هست که یک تصویر واقعی و بیهیچ سانسوری از آنچه واقعا در واقعیت رخ میده رو نشون میده. مخصوصا در روزگار امروز اینستاگرامی که کمتر کسی خودش هست و همه سعی میکنن اتو کشیده باشند و نقد عیب دیگران کنند و بیخار و عیب جلوه کنن تا دیگران هم نقدشان نکنند. اما خب شاید بودن بعضی کلمات مانع از این بشه که پدری به بچهش خوندن این کتاب رو توصیه کنه یا حداقل تا وقتی به +18 برسد.
5 :: نقد به خود و پیبردن به اشتباهها هم یکی از درسهای جذاب این داستان بود. مدیر مدرسه که راوی داستان هم بود وقتی به اشتباه خودش پیمیبرد خودش را نقد میکرد و به دنبال اصلاح و جبران میرفت.
محمد ابراهیمی اول
فروردین 99