ویکتور فرانکل، روانپزشک معروف و پدر لوگوتراپی یا معنیدرمانی یا رواندرمانی اگزیستانسیاله. خیعلی از روانشناسی سر درنمیآرم و نمیدونم چقد مکتباش شاخه، ولی یه کتاب شاهکار داره به نام "انسان در جست و جوی معنی". تو این کتاب فرانکل داستان سختترین دوره زندگیاش رو بازگویی میکنه، دورهای که بخاطر نازیها زندانی میشه (یهودی بوده) و به اردوگاه کار اجباری فرستاده میشه و چندین بار تا مرزِ مرگ و کوره آدمسوزی و اتاق گاز میره و برمیگرده.
ساختار کتاب دو بخشیه، بخش اول داستان اردوگاههای نازیهاست و بخش دوم نتایج روانشناختیایه که فرانکل از بخش اول میگیره. بخش اول واقعا شاهکاره، فرانکل یک روایت دست اول از تاریکترین برهه قرن 20ام ارائه میده که واقعا خوندنیه. اون چه فرانکل از اردوگاههای کار اجباری میگه مو به تن آدم سیخ میکنه، و خواننده مدام از خودش میپرسه که چه طور ممکنه یه سری آدم دلشون بیاد همچین جنایاتی بکنن. روایت خود فرانکل از قضایا خیعلی خوب و هیجانانگیزه و استرس رو به خواننده منتقل میکنه. این تجربه نویسنده وقتی ارزشش رو نشون میده که اواخر بخش اول کمکم متن رنگ و بوی روانشناختی به خودش میگیره و فرانکل با تزهای لوگوتراپی انبوهی از مشاهداتش رو تفسیر میکنه، و به نظرم برای یک روانشناسی که "رنج" در تئوریاش جایگاه ویژه داره مشاهده چندین سال رنج خالص بشر خیلی تجربه مفیدیه. بخش دوم کمی خشکتره، و فرانکل به صورت خلاصه تزهای لوگوتراپی رو در چند فصل ارائه میکنه.
بخوام خیعلی کاریکاتوری تئوری فرانکل رو بگم، اینه که زندگی بخش بزرگیاش رنجه، و افرادی از پسِ این رنجها برمیآن و میتونن تحمل کنن و خودشون و ارزشها و امیدهاشون رو نبازن، که در این رنجها نوعی معنا ببینن، ارزش و هدفی پشت این رنجها پیدا کنن و اون در راستای چیزی ارزشمند و بزرگ بدونن. و وظیفه درمانگر اینه که به فرد کمک کنه معنایی برای این رنجها پیدا کنه. فرانکل با فروید خیعلی مشکل داره گویا (با عرض شرمندگی از ایوانیان :") ) و روششناسی خاص خودشو داره. نویسنده شواهد زیادی به نفع تئوریش میآره، ولی من به شخصه نمونهای کامل از تزهاش رو دیدم. کسی رو میشناختم که به صراحت میگفت که هدفی تو زندگیاش نداره، و هیچ آیندهای برای خودش متصور نبود و ارتباطات اجتماعیاش خراب شده بود و خودکشی ناموفقی داشت، بعد از مدتی یه سری اهداف و آرزوها و رویاها پیدا کرد که دوست داشت بهشون برسه، و کلا زندگیاش فرق کرد، ارتباطاتش رو revive کرد و خیعلی هم تو اهدافش موفق شد. و به نظرم با من موافق باشید که پوچی تو زندگی واقعا یک سم مهلک میتونه باشه.
خلاصه کتاب فرانکل رو بخونید، پشیمون نمیشید :")
پینوشت: تابستون داره تموم میشه :"(((((