Amir Ali Ebrahim Zadeh
Amir Ali Ebrahim Zadeh
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

زمستان

دیروز وااااقعا مشهد سرد بود و من سر در گریبان و دست در جیب، یاد شعر زمستان اخوان ثالث افتادم (گرچه هنوز پاییزه :")) می‌گن شعر رو تو دوران بعد کودتای 28 مرداد گفته، دوران مرگ امیدهای تازه، و واقعا حس رو می‌رسونه. داشتم فکر می‌کردم چقدر شعر متناسبه با دوران غم‌انگیز کرونایی ما، که سرها در گریبان است و گر دست محبت سوی کس یازی، به اکراه آورد دست از بغل بیرون...


زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم؟

ز چشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم

منم من، سنگ تیپا خورده ی رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد!

فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندوه، پنهان است

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه

زمستان است.


شعرشعر نواخوان ثالثزمستان
دانشجوی کارشناسی کامپیوتر و ماینور فلسفه علم دانشگاه شریف :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید