ه‍متا
ه‍متا
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

جدی بگیرید پنجره ها را فیلتر کنید

تا حالا فکر کردید چندتا صدای مزاحم هست که دوست داریم خفه‌اش کنیم یا دیگر نشنویم

این سوالی بود که امروز وقتی از خواب بیدار شدم و خانه در سکوت نشسته بود آن وقتی که نگاهم سمت پنجره رفت از خودم پرسیدم راستی ما چرا پنجره دو جداره را انتخاب کردیم؟

درست است که دنیا از جمعیت زیاد به جایی رسیده که ما حالا به زندگی در سیاره دیگر فکر میکنیم بشر خیلی پیشرفت کرده است و این حرکت تکاپو صدا دارد

قبول دارم ما نسل خسته ای هستیم و در به در آرامش. ما اعصابمان دیگر نمیکشد صدای بوق را تحمل کنیم از صدای تردد آدم ها بدمان می آید. نمی دانم اصلا این پیشرفت چه بلایی سرمان آورده است که حتی صدای محبت کردن آدم‌ها هم جدیدا آزارمان می دهد. حوصله حرف زدن را هم خیلی وقت‌ها نداریم.به شدت عاشق سکوت شده‌ایم، و دنیای بدون صدا

بعد ما با افتخار پنجره ۲ جداره را انتخاب کردیم.

ناخوداگاه یاد کوچه قدیمی خانه پدری افتادم همانجا که صدای همه چیز می آمد نه خسته میشدیم نه اعصابمان بهم میریخت یک زندگی مسالمت آمیز با انواع صدا ها همانجا که حتی صدای کاسه و بشقاب همسایه وقت غذا خوردن و جر و بحث کودکانه سر سفره به گوش میرسید همان موقعی که زمین فوتبال کوچه های خالی و تنگ بود.همانجا که فوتبال بازی کردن بچه ها،صدای شکسته شدن شیشه توسط توپ پلاستیکی چند لایه و بعدش صدای غیض و غضب خانم همسایه و جر دادن توپ پلاستیکی و اخم و تَخم پسر بچه ها جز لا ینفک صداهای روزمره بود بماند آن وسط چه فضولی هایی که گل نمیکرد این قسمت هیجان انگیز صداها بود

صدای چاق سلامتی ۲ تا رفیق پیر که سالها همسایه اند.صدای نی زدن همسایه که از سر دلتنگی همه‌ی نفسش را تقدیم نی میکرد.

خیلی وقتها سر صبحی بعد تمام شدن بارش برف با اولین تابش خورشید،صحبت دست جمعی گنجشک ها بود که از سر خوشی و ناخوشی میزدند زیر اواز همه‌ی حرفشان این بود شاید امروز بهتر از دیروز باشد. این جز قشنگ‌ترین صداها بود.حالا خوب که فکر میکنم من حتی صدای برف پارو کردن پدر را هم می‌شنوم. این صدا ها چقدر لذت داشتند چرا حالا دیگر دوستشان نداریم و بی زاریم؟

قبول دارم دور و برمان خیلی شلوغ است هوایی که نفس می‌کشیم سیاه و سربی است کارمان دویدن است جالب است همه‌یمان برای رسیدن عجله هم داریم و با این همه عجله و دویدن باز دیرتر می رسیم

ما پنجره ۲ جداره را انتخاب کردیم چون مغزمان خسته و شلوغ است مغزمان درد می‌کند ما این پنجره را انتخاب کردیم تا همه صدا هایی که آزارمان می داد را پشتش نگه داریم و در سکوت زل بزنیم به دیوار،صفحه های گوشی‌مان را تند تند چک کنیم و صدا های مجازی بشنویم

من هم مثل همه امرور وقتی از خواب بیدار شدم ازین سکوت لذت بردم و قبل هرکاری سراغ گوشی رفتم اما لحظه ای نفسم تنگ شد، دلم هوا میخواست وقتی پنجره را باز کردم صدای گنجشک ها لود که دلتنگم کرد و بعدش صدای تق تق باران که روی نورگیر ضربه می زد و صدای دویدن و بازی ۲ تا پسر بچه که بی خیال باران شده بودند و صدای خنده‌شان که عمقش را می توانستم بشنوم حتی صدای زوزه باد را هم میشنوم.

من امروز دلتنگم چقدر راحت حذف کردیم باورش سخت است من حتی دلم برای همان غیض و غضب ها هم تنگ شده است کاش این پنجره ها فیلتر داشتند خطر فراموشی را حدی بگیرید

داستان
بدون شرح
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید