ساعت پنج از شرکت راه افتادم،
یکم خرید داشتم و شیش رسیدم خونه،
داشتم به این فکر میکردم که لیست کارهای امروزم رو میرسم انجام بدم یا نه.
قرار بود تا وقتی میرسم خونه سی صفحه کتابم رو خونده و ده دقیقه جوابم به کامنتا رو هم داده باشم، ولی هیچ کدومش انجام نشده بود. :|
تا حموم رفتم و کمی آروم گرفتم ساعت شیش و بیست و پنج دقیقه بود،
علی جیش کرده بود و باید کمک میکردم برای شستنش.
تا کتاب و نمازم رو خوندم ساعت هفت و نیم شده بود.
وقتی که این برنامه رو برای ماه جدید میریختم حواسم بود که تعدادِ ریزهکاریها داره زیاد میشه، این ذهنم رو الکی خسته میکنه و بهم اجازه نمیده توی کارهام عمیق بشم.
تا میام با کتاب به آرامش برسم سی صفحه تموم میشه و باید برم سراغ تسک بعدی،
و تا میام ببینم دیروز داشتم چه کدی میزدم و کجای حل مسئله بودم وقتم تموم میشه و باید برم سراغ تسک بعدی ....
شاید به خاطر همین خستگیِ کارهای ریزریز بود که وقتی خواستم ده دقیقه به کامنتا جواب بدم به خودم اومدم و دیدم نیم ساعته الکی دارم توی اینستا میچرخم!
بعدش حواسم رو جمع کردم، تایمر گوشی رو زدم و شروع کردم به جواب دادن،
یک دقیقه و چند ثانیه گذشته بود که بابام زنگ زد: یاسین داره میاد کتابخوان رو ازت بگیره.
دوباره تایمر رو زدم و ادامه دادم،
هشت دقیقه و چند ثانیه گذشته بود که یاسین زنگ خونه رو زد، علی رو بردم دم در که عموشو ببینه،
برگشتم و سهباره تایمر رو زدم و ادامه دادم،
چهارده دقیقه و بیست و هشت ثانیه.
(به نظر میرسه این روش اصلا بهینه نباشه!)
حدود ده دقیقهی دیگه گذشت در حالی که یک چشمم به اینستا بود و یک چشمِ دیگهم به ساعت. (آفتابپرست هم خودتی.)
خانمم رفت غذا درست کنه و من سعی کردم به علیِ یک ماهه راه رفتن، و اگر نشد خزیدن رو یاد بدم.
پیشرفتی نداشت ولی سختکوشیش رو تشویق کردم.
یکم هم پتو رفت توی دهنش که خدا رو شکر مامانش نفهمید.
ساعت نُه شد و من هنوز نه تمرین پایتون رو شروع کرده بودم و نه پستِ امشب رو نوشته بودم،
تازه فیلم مردان سیاهپوش جدیده هم از دیشب نیمهکاره مونده بود،
بدتر از همه اینکه توی برنامهی جدیدم ساعت ۱۱ همهچی تعطیل میشه و دیگه خبری از لپتاپ و گوشی و کتاب نیست.
خدا رو شکر پستِ امشب داره تموم میشه و الان تقریبا نه و چهل دقیقه است، اگه امشب قیدِ فیلمو بزنم میتونم به تمرینِ پایتونم برسم. :)
امیر قربانی میگفت اصلا ما برنامه میریزیم که به مشکل بخوره و بعد علتش رو بررسی کنیم،
منم انتظار داشتم برنامهی جدید با مشکل مواجه بشه،
ولی امشب خیلی وضع ناجوری بود. :))
هیچ اشکالی نداره، فردا همون کاری رو میکنم که همهمون باید تا آخرِ عمرمون انجام بدیم:
تست کردنِ یک مدلِ جدید برای رسیدن به مدلهای مفیدتر.
ادریس هستم. برای اینکه همدیگه رو گم نکنیم و نوشتهها رو راحتتر دریافت کنی کدومو ترجیح میدی؟ کانال تلگرام؟ اکانت توییتر؟ یا خبرنامهی ایمیلی هفتگی؟