ویرگول
ورودثبت نام
ادریس
ادریسدر تبریز پزشکی می‌خوانم. قبل‌تر در شریف برق خوانده و بعد از دو سال انصراف داده‌ام. به نوشتن علاقه دارم ولی چیزهای زیادی هست که باید بخوانم. هر دو را اما شدیدا دوست دارم هم نوشتن و هم خواندن را.
ادریس
ادریس
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

نوشتاری در باب لذت و شیدایی!

شهر کتاب تبریز - ۱۱ دی ۱۳۹۹
شهر کتاب تبریز - ۱۱ دی ۱۳۹۹

میگه: «تو که قرار نیست همه‌ی اینا رو بخونی - چون خبر داره کلی کتاب دارم که نخوندمشون اینو گفت احتمالا - پس بهتره یکی‌شون رو برداری‌ و بقیه‌شون رو بذاری سر جاش. هزینه‌ی اضافی و الکی هم نمیفته رو دوشت.»

گفتم: «ببین راستشو بخوای حس می‌کنم خیلی وقته کتاب خریدن بیشتر از این‌که برام کاری باشه برای این‌که برم الزاما هر چی خریدم رو بخونم یه تفریح خیلی خیلی لذت‌بخش شده.»

از این‌که توی قفسه‌ها سرک بکشم، اسم کتاب‌ها و نویسنده‌ها را نگاه کنم، از قفسه‌ی جامعه‌شناسی بروم ادبیات روسیه و بعد فلسفه، برگردم ادبیات، این بار آلمان و بعدتر آمریکای لاتین و بروم آن وسط‌ها کتاب‌های شعر را هم ورقی بزنم لذت می‌برم. انگار در یک کنسرت نشسته باشم و سمفونی‌ای را نظاره کنم که از شرق تا غرب عالم نوازندگان می‌نوازند و من چون ناشنوایی بی آن‌که هیچ از آن‌چه می‌نوازند را بتوانم درک کنم، صرف تماشاکردن حرکت دست‌هایشان و بازی‌کردن با سازهای جورواجورشان به وجدم بیاورد. انگار برای دقایقی آن‌ شیداییِ خاص خودم را یافته باشم. آخر من فکر می‌کنم آدم‌ها همه شیدا هستند ولی هر کدام به شیوه‌ی خود.‌ یکی همه‌ی هم و غمش را در تلاش برای بالارفتن در مراتب اجتماعی! صرف می‌کند، شیدای بالارفتن و بالابودن است؛ آن‌گونه که برایش ترسیم شده است که بالا چیست و کجاست؟

دیگری عاشق کوه است، آن یکی ماشین، آن دیگری نرم‌افزار و کدزدن، یکی الکل و یکی هم چیزهایی بدتر از الکل است که شیدایش می‌کند. این که آدم‌ها بتوانند شیدا نشوند را نمی‌توانم با اطمینان بگویم اما بدون تردید در زندگی بیشترشان اگر وارسی و دقت شود ردی از چیزی را می‌شود دید که آن‌ها را بیشتر از بقیه‌ی چیزها به وجد می‌آورد.

دوست دارم گریزی بزنم به مکالمه‌ای که چند وقت پیش بین من و یکی از دوستانی که از آن‌هایی است که دغدغه‌ی فرهنگ دارند و خیلی دوست دارند آدم‌ها بنشینند کتاب بخوانند، پیش آمد. به من گفت: - چون من صفحه‌ای برای معرفی کتاب‌هایی که می‌خوانم باز کرده‌ام و خدا می‌داند که بعد از کمی فکر کردن حس کردم که چه اقدام ابلهانه‌ای بود و البته که من عادت دارم به سماجت در پیشبرد کارهای ابلهانه و نیز دوست ندارم خیلی زود جا بزنم، حداقل این یکی را. - «چرا در یک مجموعه به فواید خواندن رمان نمی‌پردازی، من حس می‌کنم مردم فکر می‌کنند رمان‌خواندن وقت‌ تلف‌ کردن است و ارزش رمان خیلی در نظرشان پایین است.» ابتدا کمی در فکر فرو رفتم، نه به این‌ دلیل که به این پیشنهادش فکر نکرده باشم و نه حتی به این دلیل که ازش بخواهم فوایدی که به ذهنش می‌رسد را بنویسد بلکه به این خاطر که من می‌خواستم یک روزی آن‌جا بگویم که فکر نکنید خواندن رمان فی‌نفسه کار خیلی شاقی است و یا خیلی قرار است چیز عجیبی به شما اضافه کند، می‌خواستم بگویم خواندن کتاب به طور عمومی و داستان و رمان به طور خاص به باور من پیش از آن‌که تلاشی باشد برای درک بهتر جهان، آشنایی با چگونگی استفاده از کلمات و کمک به سطح نوشتاری هر فرد و نیز عزیمتی باشد به دنیای گذشتگان و نیز آن‌هایی که در دیگر جاها چیزهای بیشتری دیده‌اند، یک لذت خالص است. لذت استفاده از خیال، درگیرکردن ذهن و تلاش برای ترسیم آن‌چه بر ذهن و خاطر صاحب اثر گذشته است در ذهن خودمان. با جزئیات خیلی بیشتر از فیلم و سریال و گاهی حتی خیلی زنده‌تر از آن‌ها!

به قول فاضلی، همه‌ی هنرها به داستان ختم می‌شوند. توضیح این مطلب شاید سخت باشد اما درک آن به نظر آسان‌تر است.

امیدوارم دشتِ غروبِ سردِ امروز از شهر کتاب روزی آن لذت ناب را برایم به همراه داشته باشد و البته که آن‌قدر بر حجم کتاب‌های نخوانده‌ام افزوده شده که دیگر حرص‌خوردن از جهت خرید این تازه‌ها و عذاب وجدان گرفتن برای آن پول‌های بی‌زبانم قدیمی شده است. خدا عاقبتم را به خیر کند.


۵
۰
ادریس
ادریس
در تبریز پزشکی می‌خوانم. قبل‌تر در شریف برق خوانده و بعد از دو سال انصراف داده‌ام. به نوشتن علاقه دارم ولی چیزهای زیادی هست که باید بخوانم. هر دو را اما شدیدا دوست دارم هم نوشتن و هم خواندن را.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید